روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ورزش» ثبت شده است

این روزها، خیلی کار سرم ریخته. طراحی برق یه مسافرخونه که بیست ماه مالکش برای دادن این کار بهم تعلل کرد و الان خیلی پیگیره که زودتر بهم برسون کارم لنگه.کارای توی شرکت که داره هی تلمبار میشه و چندین پروژه دست و پا شکسته که باید هر کدومو به سر و سامون برسونم. کار های مغازه که انگار تمومی نداره و حساب کتابایی که جور در نمیاد و بازار خراب خرداد ماه که تا به امروز هم کشیده و چشم اندازی برای تمومی این بازار خرابی نیستش.بچه ها که وقت نمی کنم زیاد باهاشون بگذرونم دوچرخه ای که دو سه ماهه برای خانوم کوچیک خریدم که واقعا بجز چار پنج بار نشده باهم بریم بیرون و سوار بشه.مرور درس های سال قبل خانوم بزرگ که امسال کلاس نهمی میشه و سال دیگه باید انتخاب رشته کنه. دو هفته ای که خونه بابا مامان نرفتم. استخر که دو هفته اس نرفتم. والیبال سه هفتس نرفتم که امروز می رم.روابط از دست رفته. روابط فراموش شده. کتاب های که باید بخونم و فکر به این که چقدر کتاب خوب هست نخوندم.

یه کار طراحی سایت گرفتم که به علت این که طرف دوستم بوده خیلی خیلی بیشتر از وظیفه و تعهدم عمل کردم و کلی بعد تحویل کار مجانی وقت گذاشتم و تازه فهمیدم طرف فکر می کرده وظیفمه و هنوزم دست از سرم بر نمیداره و بار ناتوانی شو رو دوشم گذاشته که این هم وسط این همه مشغله نوبره واقعا.

حس خفگی از تلمبار شدن این همه کار و دغدغه ذهنی.

برای یه مرد یه مساله غم انگیز همینه. همه ازت انتظار توجه دارن ولی کسی به خاطر اینکه ما موجودات زمخت ریش و سبیل دار ظاهرمون نمی خوره که نیاز به توجه داریم .یه جمله ای بود که اخیرا خوندم این بود اولین گلی که خیلی از ما مرد ها دریافت می کنیم روی تابوته.

دنیای مردونه دنیای ساده ای نیست.این زندگی واقعا نباید این قدر پیچیده و سخت باشه واقعا. ما برای بازی روی این سن تئاتر اونم بدون تمرین آمادگی نداریم.

دریافت
عنوان: گل لاله
حجم: 5.74 مگابایت
08:29:54
  • کامران

وقتی رسیدم خونه حیفم اومد توی هوای اردی بهشتی نرم رکاب زدن(دوچرخه سواری). ایرپادی که دو سه روزه خریده بودم رو زدم به گوشم و لباسمو عوض کردم و راه افتادم. حدود 6 کیلومتر بعد رسیدم به سه راهی طرقبه شاندیز. قبل انشعاب شاندیز چند تا درخت توت که توتای سفید و  درشتش چشمک می زد نظرمو جلب کرد و گفتم چند تا توت بخورم. پامو روی جدول گذاشتم و سرمو بلند کردم که توت بخورم که هدست سمت چپ گوشم با صدای زیادی خورد زمین. این تازه شروع ماجرا بود. حدود دو سه متر جلوتر دوچرخه رو زدم روی جک و برگشتم که دنبال هدست بگردم. هر چی بیشتر نگاه می کردم کمتر چیزی به چشمم میومد بجز توت های ریخته شده روی زمین . چندین بار بالا پایین رفتم ندیدم که ندیدم این ایرپادو. بعد گفتم شاید به لاستیک ماشین چسبیده و ماشینه با خودش برده . ولی دیدم توی نرم افزار گوشی هدست سمت چپ هم درصد شارژشو نشون میده و خیالم راحت شد که هست. بعدش هی دور می شدم تا جایی که گمشده از برد گوشی خارج می شد و دیگه درصد شارژ نشون نمی داد. چندین بار رفتمو برگشتم ولی نمی دیدم . هدست سمت راست رو از همون ارتفاع انداختم زمین که ببینم چی میشه ولی طفلک هم زمین میخورد سر جاش می موند.دیگه مغزم به جایی قد نمی داد. 50 دقیقه می شد که اونجا داشتم می گشتم. گفتم یه استراحتی بدم. دو سه تا هلو با خودم اورده بودم. نشستم و شروع کردم به خوردن. و چند دقیقه به ماشینایی که با سرعت می گذشتن نگاه کردم و  یه بار دیگه دور شدم تا اتصال بلوتوث قطع شد و و وقتی اتصال برقرار شد همونجا موندم . همونجایی که فکر نمی کردم رو رفتم سراغش، بالای جدول ،دقیقا همون جا بود . لای شمشادا.

همیشه وقتی یه دنبال یه چیزی می گردی و پیداش نمی کنی بهتره که بیخیالش بشی و یه نفسی تازه کنی. فاصله بگیری. این طوری راه جدیدی باز میشه معمولا و به نتیجه دلخواهت می رسی.

دریافت
عنوان: روسری
حجم: 8.47 مگابایت

23:33:10

  • ۱ نظر
  • ۰۹ خرداد ۰۳ ، ۲۳:۳۳
  • کامران

دیشب با یکی از بچه های خوب کوه صحبت می کردم که اسفند ماه پارسال در صعود از دماوند حدودا سی صد متر سقوط داشته و خدا رو شکر تونسته زنده برگرده. نکات مهمی رو گفتن که به نظر من چند نکته حائز اهمیت تر بود.

1- تمکین به تصمیم جمعی :ظاهرا صعود به دلیل  وضعیت آب و هوایی میسر نبوده و تصمیم به برگشت می گیرن. مهمه که همه با تصمیم جمعی همراهی کنن.

2-قبول مسئولیت و تفویض نکردن آن به کسی که آمادگی آن را ندارد: چیزی که من از این ماجرا درس گرفتم مسئولیت رو به کسی که امادگی شو نداره تفویض نکنم.

3-توجه به تجهیزات.(کفش و کرامپون و هد لایت)  چیزی که خیلی توجهمو جلب کرد داشتن تجهیزات مناسب توسط این دوستم بوده که روشن موندن چراغ هدلایت یکی از دلایل پیدا شدن راحت ایشون بعد سقوط بوده.و کفش و کرامپون با کیفیت به توقف سقوط کمک مهمی کرده .

4- وجود گوشی موبایل یا GPS : پس از حادثه با تماس موقعیت مکانی خودشونو اعلام می کنن . گرچه بعد از 24 ساعت ولی بالاخره امدادگر ها میرسن.

5-داشتن لباس مناسب فصل : علی رغم سقوط و افت فشار خون احتمالی پس از آن و برودت -30 درجه سانتیگرادی داشتن لباس مناسب برای بقا خیلی به نظرم مهم اومد و با دیدن عکس های حادثه به نظرم اومد که با این شرایط اگر دوستم لباس مناسبی نداشت شرایط برای بقا اصلا مناسب و ممکن نبود.

یک نکته ای که هست و خیلی به نظرم مهمه اینه که بعضی از کوهنوردا میرن کوه که بمیرن و متاسفانه ما جامعه کوهنوردی رسم بدی که داریم از مرده ها و آسیب دیده ها تجلیل می کنیم. به هر حال کوهنوردی یک ورزشه و برای سلامتیه نه برای مردن.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۴۹
  • کامران