روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موسیقی سنتی» ثبت شده است

خبری که صبح امروز خوندم منو خیلی ناراحت کرد. این که یک دانش آموخته دانشگاه شریف ، یک دانشجوی دکترا در دانشگاهی با سطح جهانی و یک پادکستر که در مورد پرونده های جنایی پادکست تولید می کرد همسرش رو دو ماه بعد ازین که بهش رسیده رو بکشه، مثله کنه و در چمدون به یه جای دور بندازه.بعد بشینه در حد دو دقیقه احساسشو از جنایت بگه و  خودشو بکشه.

ماجرای مهدی پورباقی برای من که به این باورم که هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست ناراحت کننده بود ولی شوکه نشدم.ما همیشه فکر می کنیم جنایتکاران شاخ و دم دارند ولی واقعا افرادی که بزرگترین جنایات را در طول تاریخ انجام دادند افرادی خیلی خیلی عادی بوده اند.هانا ارنت در کتاب آیشمن در اورشلیم هم به همین سوال پاسخ داده است که چرا برخلاف تصور ، اهریمن ها آدم های خیلی معمولی هستند.

خیلی خیلی کلیشه ایه که بگم ادم ها شبیه فکر هاشون میشن و این که یک نفر 106 اپیزود در مورد جنایت بنویسه و تهیه کنه نمی تونه بی تاثیر باشه ولی من درکم خیلی کمه که بخام تحلیل خاصی در این زمینه بدم.

من فکر می کنم که آدم ها از دور جذاب تر هستند. وقتی به یک انسان هر چقدر بت هر چقدر جذاب خیلی نزدیک میشیم توی ذوقمون می خوره.فکر کن که با نویسنده ای که می پرستیش ، خواننده ای که دوستش داری، بازیگری که طرفتارشی و هر اسطوره ای که بهش فکر می کنی و دوستش داری ازدواج کنی. ببینی اوقات تلخیشو ، بی حوصلگی شو ، فحش دادنشو، پستی بلندی ها و کج و راستی های بدنشو ،بوی گند توالت وقتی بیرون میادشو .از همه عجیب تر وقتی می بینی شبیه اون بتی که ازش ساختی نیستش. شبیه حرفاش نیست.

آدم ها از دور بهترن. واقعا بعضی اوقات نباید خیلی به آدم ها نزدیک شد. از  همون دور دوس داشتن بهتره تا بیای از نزدیک همه باور هات در موردش به هم بریزه.

ما هممون نقاط تاریکی داریم و هیج کدوممون به واسطه انسان بودنمون از این نقاط تاریک مستثنی نیستیم. واقعا لازمه همه چیز رو در مورد همدیگه ندونیم.

باید به این نکته برسیم که باید از همون دور به آواز دهل گوش کنیم چون از دور خوش است.

ولی من دارم می خونم که بیاکه من هنوز یادتم با آه سینه سوز یادتم....

دریافت
عنوان: فدات شم
حجم: 10.6 مگابایت

17:00:49

  • کامران

همه ما دیدیم که توی فیلم ها یک نفر در یک جزیره متروک گیر می افتد و یک نامه را در یک بطری شیشه ای می گذارد و به آب می سپرد. فرستنده نامه اصلا نمی داند این نامه قرار است به چه کسی برسد. چه زمانی این نامه خوانده می شود و آیا نجات بخشی هست یا نه. این ایده همیشه برایم جالب بود : نوشتن برای هیچ کس، هیچ زمان، هیچ پاسخ. حالا که نگاه می کنم سال هاست من هم همین کار را کرده ام و برای کسی که نمی دانم کیست، چه زمانی خواهد خواند و چه پاسخی خواهد داد یا نداد می نویسم.

کامشین در وبلاگ اش مطلبی با این مضمون داره (که امشب پیداش نکردم) که همه در اینستاگرام خود را بزک و دوزک می کنند و چهره خوب و مطلوبی از خود به نمایش می گذارند ولی وبلاگ نویسی از این موضوع مستثنی است و ادم خیلی راحت تر می تواند خودش باشد. این فرصت خوبی است. واقعا فرصت خوبی است که از خود خود خود نوشت بی هیچ پیرایه ای و بزک دوزکی.

خیلی از ما که قدر موهبت زندگی را بیشتر می دانیم ولع خاصی برای بهره مندی از لحظه لحظه عمر داریم. پلن می چینیم و وقت مون رو تیکه تیکه با کارهای مختلف پر می کنیم. برای من روزمره کتاب، پادکست، ورزش و یادگیری (زبان یا برنامه نویسی یا دیگر امور مورد نیاز روزمره که نیاز به بهبود دارم ) رو شامل می شود.

زری هم در وبلاگ خوبش اشاره خوبی به برنامه های روتین روزمره کرده و اشاره خوبی به ترس و فشار و استرس ناشی از برنامه ریزی کرده و اینطوری نوشته است:

نیمه های اسفند ماه بود که موکل زنگ زد و برای فرستادن هدیه نوروزی آدرس گرفت. بین هدایایی که فرستاده بود، این سررسید قهوه‌ای هم بود. همان موقع با خودم گفتم «هر روووووز، حتما هر روووووز تو سررسید خواهم نوشت». همان موقع هم از این تصمیمم ترسیدم. در اولین صفحه نوشتم:" ۱- روتین پوستی۲- روتین روزانه زبان خواندن۳- تمرین کتاب زویا پیرزاد۴- کار روی بیزینس پلن ۵- انجام کارهای شغلی"

گاهی واقعا نیاز به فاصله گرفتن احساس می کنم. از همه چیز از همه امور برنامه ریزی شده. از فکر کردن به امور یا اصلا از برنامه ریزی خسته می شوم.

احساس می کنم باید وقتی را به بطالت بگذرانم و  از این موضوع هم باید لذت ببرم. بشینم یه فیلم خوب ببینم. بازی کنم یا برای خونواده وقت بیشتری بزارم. طبیعت هم همه سال رو به رشد اختصاص نمیده :) خوب منم جز همین طبیعتم دیگه. الان دو سه روزه کمتر وقت برای کتاب می گذارم و بیشتر سعی می کنم موسیقی گوش کنم و به هیچی فکر نکنم و تا می تونم استراحت کنم و وقتم رو به بطالت و بی برنامگی بگذرونم و به نظرم این اصلا بد نیست.

دیروز یه سر به رادیو دیو زدم دیدم اپیزود جدید داده و دقیقا موضوع مشابهی داره.اپیزد چهل و دوم رو از اینجا هم می تونید بشنوید و مثل من سر مست بشید و حظ کنید!

در مورد عنوان مطلب که اسم مقاله کوتاهی از برتراند راسل است اینجا اینطوری نوشته :

در ستایش بطالت مقاله‌ای کوتاه است که در آن راسل به بررسی کار و ساعت آن به عنوان مسئله‌ای اقتصادی-اجتماعی می‌پردازد. به طور خلاصه راسل در این مقاله توضیح می‌دهد که اگر مردم زمان کار خود را کاهش دهند و به عنوان مثال فقط چهار ساعت در روز کار کنند بیکاری کاهش خواهد یافت و به دلیل فراغت ایجاد شده، شادی در جوامع افزایش پیدا خواهد کرد. این مسئله بسیار ساده و بدیهی به نظر می‌رسد. با این حال راسل در مقاله‌ی پیش‌رو با دیدگاهی جامعه شناسانه و فلسفی از نظر مفهوم ثروت و حتی شادی و خوش‌بختی ظرفیت و مفهوم شادمانی ناشی از فراغت را مورد بررسی قرار می‌دهد. به عبارت دیگر مقاله‌ی راسل تحقیقی عمیق است بر موضوعی که به اشتباه آن‌را بدیهی می‌پنداریم.

دریافت
عنوان: تصنیف مبتلا
حجم: 10.4 مگابایت
23:42:10
  • ۲ نظر
  • ۱۹ خرداد ۰۳ ، ۲۳:۴۲
  • کامران

یک نکته خیلی مهمی که باید بهش توجه کنیم اینه که وقتی رو به استراحت و طبیعت و ورزش اختصاص بدیم. درسته کار کردن لذت خودشو داره ولی اینها هم مهمه. الان که اردی بهشته باید طبیعت رو دریابیم و ازش لذت ببریم.

دوچرخه سواری هم این روزها حال و هوای خودشو داره و منم که عاشق این ورزشم. این ورزش خطرات و مخاطرات خودشو هم داره دیگه. این که توی جاده با ماشین یا موتور روت میگیرن یا یه دفعه نعره میزنن یا توی شهر در مسیر های دوچرخه سواری پارک کردن و راه رو سد کردن یا بساط کردن.واسه همین داشتن کلاه ایمنی با کیفیت و خوب توی این ورزش خیلی مهمه.اگه خانم باشی مسلما و متاسفانه این مسائل و مزاحمت ها بیشتر پیش میاد.

هر چیزی که میاد باید باهاش فرهنگشم بیاد.

توی قمقمه آب ، آب خالی نریزین. من معمولا یه سر قاشق نمک، یک قاشق شکر و کمی آب لیمو تازه به قمقمه آب اضافه می کنم. اینطوری املاح بدن افت نمی کنه و می تونین مسافت های طولانی تری رو رکاب بزنین. خرما و سیب رو هم من سعی می کنم همراهم داشته باشم که حین رکاب زدن و یا زمان استراحت بخورم.

وقتی رکاب میزنم هم ترجیح میدم یه هدست کوچیک و تو گوش برو (خنده) بزنم و همزمان با رکاب زدن کتاب صوتی گوش کنم. دقت کنید از هدست های بزرگ استفاده نکنید! چون موتوریا هوس می کنن از سرتون بقاپن و ممکنه زمین بخورین و جز دزدیده شدن هدست گرون قیمت، خودتون یا دوچرخه آسیب ببینید.

دریافت

عنوان: گل های تازه شماره 176
حجم: 47.9 مگابایت

16:40:40

  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۴۰
  • کامران

نمیشه از محسن نامجو گفت و ازین ترانه نابش چیزی نگفت.

شیوه‌ی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
چون به لعل‌ش می‌رسی، خدا خدا
جان بده و دم مزن عزیز من
نرخ چنین گوهری، نقد روان دادن است
من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم
چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان
با ما بی‌وفا تو که نبودی
بی‌مهر و وفا تو که نبودی
پرجور و جفا تو که نبودی
دور از دل ما تو که نبودی
من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم
چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان
شیوه‌ی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است....


دریافت

15:23:23

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۲۳
  • کامران