روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیدیبو» ثبت شده است

همه ما فکر می کنیم اگر بجای فلان ماشین، فلان ماشین را داشته باشیم، یا از فلان گجت استفاده کنیم یا یک باغ ویلا بیرون شهر داشته باشیم خوشبخت تر یا لااقل خوشحال تر هستیم. چیزی که ذهن منو مدت ها درگیر کرده بود تا در کتاب هنر خوب زندگی کردن دوباره به همین نکته توجهم جلب شد. واقعا خوشحالی از خریدن یک چیز جدید معمولا از کمی قبل از خرید آن تا کمی بعد خرید ادامه داره و داشتنش بعدا چیزی به خوشحالی مون باز نمی کنه. مثال کتابو بگم که می گفت خرید یه قایق تفریحی دو لحظه خوشحال کننده داره ، لحظه ای که میخریش و لحظه ای که می فروشیش. همه این ولخرجیا واقعا برامون اونقدری که تصور می کنیم خوشحال کننده نیست و ذهن ما معمولا در مورد خوشحالی ناشی از داشتن چیزای جدید اغراق می کنه و ما رو گول می زنه.

معمولا خرید های از روی هوس و نه از سر نیاز فقط ما رو بی پول تر می کنه و به نظر من بجای خرید بدهی باید سرمایه بخریم.

بدهی هر چیزیه که از پولمون کم می کنه و سرمایه هرچیزیه که پولمونو زیاد می کنه. مثلا یه ماشین که برای استفاده شخصی تهیه میشه بدهیه و همون ماشین اگه به یه شرکت کرایه بدیم سرمایه میشه.

البته که خوندن پدر بی پول پدر ثروتمند هم خیلی توی دیدگاه مالی موثره و از کتابای خوبیه که خوندم.

  • ۱ نظر
  • ۱۵ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۴۸
  • کامران

دوباره شروع کردم هنر خوب زندگی کردنو می شنوم. توی فصل سه در مورد سیستم اتوپایلوت (پرواز اتومات) هواپیماها می گفت و اینکه این سیستم میزان انطباق پرواز رو با مسیر از پیش تعیین شده رو توی هر ثانیه مکررا چک می کنه و بر اساس میزان انخراف دستورات لازمو مکررا صادر می کنه.

بعد اومد این مساله رو به خیلی از اهداف ‌و روابط تعمیم داد و گفت ما توی روابطمون یا اهدافمون باید مشابه این قضیه عمل کنیم و اگر خواهان رسیدن به هدفامون هستیم یا انتظار داشتن یه رابطه خوب داریم مدام باید حواسمون به پایش وضعیت موجود و انحراف از هدف باشه و دائم به فکر اعمال اصلاحات و اقدامات لازم برای رفع انحرافات باشیم.

خیلی سخت شد آخرش که اگه متوجه نشدین دوباره بخونید!

پ.ن:خیلی خوبه که توی رابطه خصوصا مدام بهش رسیدگی کنیم. اشتباهی که جوونای امروزی می کنن و بعد شش ماه تا دوسال که جاذبه های جنسی تموم میشه دیگه هیچی براشون نمی مونه و زود جدا میشن.
توی رابطه هست که باید خود پارتنرمونو بپذیریم . نخایم عوضش کنیم و تلاش کنیم که تفاوت ها رو در سلایق و در نوع نگاه درک کنیم.
حرف بزنیم و قهر نکنیم و قلدری نکنیم و حرمت ها رو نگه داریم.

  • ۱ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۴ ، ۱۸:۵۹
  • کامران

مداومت و استمراره که عادت های خوبو می سازه. امروز فکر می کنم ۱۰۰ روز از حل مدام پازل های شطرنجی و ۴۲۳ روز از مطالعه مستمر کتاب من میگذره که توی این مدت ۱۰۰ کتاب رو مطالعه کردم.

می تونم ساعت ها رکاب بزنم و با دوچرخه فاصله بین دو شهر رو طی کنم.

بچه تر که بودم پنجم دبستان که بودم چون نسبت به همسالانم جثه کوچکتری داشتم کسی برای دزد و پلیس منو انتخاب نمی کرد. یه بار این کارو کردن من به هم تیمیام گفتم سریع ترین ادم مدرسه رو به من بسپرین. مسخره شدم ولی وقتی شروع کردم به دنبال کردنش بی وقفه این کارو کردم. انقدر آروم پشت سرش دویدم تا تسلیم شد.

اونجا بود، دقیقا همون پنجم دبستان که به این ایمان رسیدم که استمرار و سماجت تنها راه پیروزیه.

ما هممون هر روز توی یه نبرد نابرابر مشغول جنگیدنیم و گاهی خسته هم میشیم ولی باید باور کنیم که دنیا عادلانه نیست و باید با استمرار حقمونو از گرگ زمونه بگیریم.

استعداد مهمه ولی استمراره که پیروزی میاره.

امروز اخرای کتاب هنر خوب زندگی کردن حرف قشنگی زد که خیلی کیف کردم گفت خوشبختی تعریف سلبی داره میدونیم خوشبختی چی نیست ولی نمی تونیم بگیم خوشبختی چی هست.

  • ۲ نظر
  • ۱۲ خرداد ۰۴ ، ۱۹:۵۸
  • کامران

من سعی کرده بودم یک فرمت خاص رو توی نوشته هام رعایت کنم. این کار زمان ایجاد هر پست رو به حدودا یک ساعت طول می داد. سعی می کنم فقط بنویسم و از ارجاع متن حتی الامکان پرهیز کنم. دیگه موسیقی هم نمیزارم چون اصلا معلوم نیست سیستم وبلاگ بیان به چه سمتی میخاد بره و سعی می کنم بیشتر بنویسم.

البته مخاطب خاصی هم ندارم.

خیلی مطالب زیاد و حرفای زیادی به ذهنم میرسه ولی تا به نوشتن ختم بشه هزار تا کار و مساله و ایده دیگه به ذهنم می رسه.

همش میره از یادم.

این روزا کتاب "کتابخانه نیمه شب" رو خوندم و شنیدم و تموم کردم که در مورد این بود که هر انتخابی می تونه یه زندگی متفاوت و متمایزی برامون رقم بزنه و  در اثر این انتخاب ها هزاران زندگی موازی و دنیای موازی برامون ایجاد میشه. من این کتاب رو با خوانش خانم سوگل خلیق شنیدم که قبلا اثری با صدای ایشون نشنیده بودم و از صداشون و بیانشون و خوانششون خوشم اومد.

بعدش کتاب هنر خوب زندگی کردن رو دارم تموم می کنم که یک سری نکات خوبی در مورد نحوه رفتار و انتخاب ها می گه و یک سری باور ها رو سخت و منطقی و درست به چالش می کشه. هر دوی این کتاب ها واقعا خوب بود و باید دوباره بخونم و بشنومشون.

عادل فردوسی پور به نظر من یک نخبه ارزشمند و یک گزارشگر و استاد دانشگاه و مترجم خوبه ولی واقعا خوانش کتاب صوتی رو بهتره به اهلش بسپرن.

به بچه های گروه فیدیبو هم گفته بودم که من واقعا اشتباهات زیادی و تصمیمای اشتباه زیاد و رفتارای اشتباه زیادی توی زندگیم داشتم که شاید خوندن این کتاب مانع ازون اتفاقات می شد.

البته که واقعا از هیچ کدوم از اشتباهاتم پشیمون نیستم.

  • ۱ نظر
  • ۱۲ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۰۰
  • کامران

جز از کل را در ایران با ترجمه پیمان خاکسار می شناسیم. ترجمه ای که بعضی جاها روون و گاها گیج کننده و بی دقت است. این کتاب، کتابی نیست که بخواهیم نسخه سانسور شده اش را بشنویم. گرچه فیدیبو واقعا در کتاب صوتی جز از کل گل کاشته و واقعا خیلی خوب صوتی شده.رامین بیرق دار و پوریا رحیمی سام واقعا توی خوندن این کتاب گل کاشتن. مساله ولی ترجمه و سانسور هست. یک گروه از گویندگان اماتور نسخه اصلی کتاب رو به زبان فارسی ترجمه کرده اند و بدون سانسور این کتاب رو روایت می کنند. صدا برداری حرفه ای نیست ولی واقعا به نظر من قابل قبول هست.می تونید این کتاب رو توی کست باکس ازین لینک بشنوید. البته برای اجرای این  پادکست نیاز به فیلتر شکن هست.

این کتاب روایت مارتین و تری و جسپر دین هست که توی هر صفحه این کتاب شما می تونید یه جمله قصار برای روایت توی گروه ها و فضای مجازی پیدا کنید. طنز لطیف و خنده شیرینی با شنیدن این کتاب به لبانتون می شینه البته نویسنده این کتاب رو به نیت طنز ننوشته است!

اگر کسی از من یک رمان پر فراز و نشیب و پر از ماجراهای غافلگیر کننده و شیرین بخواهد قطعا این کتاب را معرفی می کنند.

من توی ماه گذشته کارم رو عوض کردم که عمیقا به این جمله رسیدم که ادم ها شرکت رو ترک نمی کنند، مدیرشون رو ترک می کنند.گرچه مدیریت یه علم اکتسابی است ولی این مساله توی ذات ادم هم باید باشد. مدیر می تونه باهوش باشه ولی مدیر و رهبر خوبی نباشه.

سیستم های دروغ گو و خدعه گر خیلی بد هستند. از این تغییر راضی هستم.

دریافت
عنوان: نسیم سحر
حجم: 11.3 مگابایت

21:38:21

  • ۰ نظر
  • ۱۰ اسفند ۰۳ ، ۲۱:۱۵
  • کامران

زندگی پیش رو کتابی است سراسر زندگی . همونطوری که هست. همونطوری که جریان داره . بد و زشت . خوب و خواستنی. رک و پوست کنده. ماجرا از زبان پسرکی به اسم محمد که توسط مادرش که کارگر جنسی است به زنی به اسم رزا خانم سپرده می شه. رزا خانم محمد و موسی و چند تا بچه از زن های کارگر جنسی رو سرپرستی می کنه . محمد که رزا خانم بهش مومو میگه هر چی به دهنش میاد رو میگه. سانسور نمی کنه و کم کم با متوجه شدن رازهایی یک دفعه سه سال بزرگتر میشه. داستان خیلی روون و راحته. فراز و فرود زیادی نداره ولی جدا درگیر قصه می شی و با مومو در کوچه های بدنام ترین خیابون های پاریس قدم میزاری.

مومو در انتهای قصه با رزا خانم تنها میشه و روز به روز حال رزا خانم که یک زن یهودیه و روزگار سختی رو پشت سر گذاشته بدتر میشه. مومو با محبت زیاد به رزا خانم کمک می کنه و خیلی تلاش می کنه تا رزا خانم رو به بیمارستان نبرن. چون رزا خانم خیلی دوست داشت به زور زنده نگه داشته نشه.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

به پایین پله‌ها رفتم و وارد یک راهرو شدم که انباشته از بوى پیشاب و غیره بود، چرا که در خانه‌ى بغلى که مخصوص سیاه پوستان بود تنها یک پیشابگاه براى صد نفر وجود داشت و آن‌ها هر کجا که مى‌شد کارشان را انجام مى‌دادند. زیر زمین به چند قسمت مجزا تقسیم شده بود و درِ یکى از این قسمت‌ها باز بود. و این همان‌جایى بود که مادام رزا رفته بود و نور هم از آن‌جا مى‌تابید. به داخل سرک کشیدم. وسط اتاق دیوارهاى سنگى داشت و یک مبل قرمز زهوار در رفته نیز در آن‌جا بود که کثافت از آن مى‌بارید و مادام رزا روى آن نشسته بود. سنگ‌ها مثل دندان از دیوارها بیرون زده بودند و انگار داشتند مى‌خندیدند. در جایى شمعى با شاخه‌هاى عبرى‌گونه بالاى یک دستشویى قرار داشت و یکى از شمع‌هاى روى آن روشن بود. و در کمال تعجب، یک تخت خواب هم دیدم. واقعاً قراضه بود و فقط به درد سوزاندن مى‌خورد، اما روى آن یک تشک، ملحفه و بالش بود. علاوه بر آن تلى از سیب زمینى، یک اجاق گاز، چند قوطى‌نفت سفید و یک کارتن ماهى ساردین هم به چشمم خورد. آنقدر مات و مبهوت ماندم که ترس یادم رفته بود، اما پاهایم عریان بود و کم کم داشت سردم مى‌شد.مادام رزا بر روى مبل لکنته‌اى که از درزهاى آن نور رد مى‌شد نشست. نگاه چشمانش پر از غرور بود، شاید حتى به نظرم پیروزمندانه هم مى‌آمد، انگار که کار زیرکآن‌هاى دارد انجام مى‌دهد. بعد از مدتى از جایش بلند شد. در گوشه‌ى اتاق یک جارو افتاده بود، آن را برداشت و شروع به جارو زدن کرد. کار احمقآن‌هاى بود، چون گرد و خاک بلند مى‌شد و براى آسم مادام رزا چیزى بدتر از گرد و خاک نبود. هنوز نیم ثانیه نگذشته بود که به خس خس و سرفه افتاد، اما چون کسى آن‌جا نبود که جلویش را بگیرد باز هم به جارو زدن خود ادامه داد، هیچ کس به جز من برایش اهمیتى نداشت. مى‌دانستم که براى مراقبت از من پول مى‌گیرد و تنها وجه مشترک ما این بود که هیچ کدام‌مان در این دنیا نه چیزى داشتیم و نه کسى، اما براى آسم او چیزى بدتر از گرد و غبار نبود. وقتى کارش تمام شد، جارو را به زمین گذاشت و سعى کرد که شمع را فوت کند، اما بر خلاف بزرگى و ابعادش، هیچ باد و هوایى در او نبود. او انگشتش را با زبان خیس کرد و اینگونه توانست شمع را خاموش کند. من هم فلنگ را بستم، چون مى‌دانستم کارش که تمام شود دوباره برمى‌گردد بالا.

گوینده های زیادی دارن کار خوندن کتاب صوتی انجام میدن و معمولا بازیگر ها وقتی کتاب صوتی می خونن افتضاح میشه نتیجش. آزاده صمدی ازون استثنا هاست.خوانش این کتاب توسط ایشون عالی انجام شده و واقعا من صداشون و خوانش عالی و رون شونو دوست داشتم.

فیلم صبحانه با زرافه ها رو هم دیدم. مثه بقیه کارهای سروش صحت جذاب و دلکش بود.حتما ببینیدش.

دریافت
عنوان: قشنگ
حجم: 15.8 مگابایت

  • کامران

آیشمن در اورشلیمتوی این مدت کتاب های کلکسیونر و پدران و پسران رو برای بار اول و کتاب آیشمن در اورشلیم رو برای بار دوم می خونم گرچه یادم نیست سری قبلی تا کجای این کتابو شنیده بودم ولی چیزی که یادم هست اینه که تموم نکردمش.دلیل تموم نکردنم هم این بود که انقدر به جاهای مختلف رفرنس می ده و انقدر پر از اسامی است که آدم گیج میشه و احساس می کنه سر رشته کلام از دستش در رفته ولی الان که تقریبا نصف این کتاب رو شنیدم بهتر دارم درکش می کنم.

آیشمن در اورشلیم با عنوان فرعی ابتذال شر در مورد این سواله که چی میشه یه سیستم اداری تبدیل به ماشین کشتار میشه و این که افراد خیلی عادی خیلی خیلی عادی چرخ دنده های ماشین کشتار و سرکوب میشن.

هانا آرنت در این کتاب به گزارش محاکمه آیشمن به عنوان یکی از موثر ترین افراد در ماشین کشتار و یکی از موثر ترین افراد در تشکیل و ساماندهی اردوگاه های کار اجباری و همچنین مبدع سیستم اخراج گسترده یهودیان از اروپا به فلسطین می پردازد.

در فیدیبو در مورد این کتاب می خوانیم :

ماجرای کتاب صوتی آیشمن در اورشلیم درباره‌ی شخصیتی است که یکی از طراحان اردوگاه‌های اجباری به حسابمی‌آید و از کسانی است که ایده‌های هولناکش در سرنوشت یهودیان آن دوران بسیار موثر بوده است. نکته‌ی جالبی که در این کتاب درباره‌ی او مشهود است این است که آیشمن هرگز از کاری که کرده بود پشیمان نبود و مناسبتی بین آن و اینکه این اعمال ضد بشری است نمی‌دید. او معتقد بود کارهایی انجام داده است که در راستای اهداف دولتش بوده‌اند و انجام آن‌ها ضروری بوده است. این مرد که پس از جنگ برای سال‌ها با هویت مخفی زندگی می‌کرد سرانجام از سوی سازمان امنیت رژیم اشغالگر قدس دزدیده شد و به اورشلیم آورده شد تا در دادگاه پاسخگو باشد. آرنت دادگاه او را در کتابش تحلیل کرده است و سعی کرده است جنبه‌های مختلف اعمال او را مدنظر قرار دهد.

کتاب کلکسیونر در چهار فصل در مورد مرد کلکسیونر پروانه است که به دلیل علاقه زیاد زنی رو می دزده و به خانه ای دور از شهر می بره. بخش اول روایت از زبان مرد کلکسیونردررباینده است و فصل دوم از زبان زنی که ربوده می شه و از دفترچه خاطرات روزانه اش روایت میشه و در بخش سوم و چهارم مرد رباینده داستان رو به اتمام می رسونه.

برای من که به این ژانر کتاب ها علاقه دارم کتاب پر کشش و پر افت و خیزی بود و صد البته داستان مطابق میل من به اتمام نرسید.

پدران و پسرانکتاب پدران و پسران روایت ماجرای مرد ملاکی است که پسرش برای تعطیلات بهش برمی گرده و همراهش دوستشو میاره. پسر مهمان تفاوت های زیادی با دیدگاه های سنتی و رایج اون خونواده داره و پدر که اول ماجرا از اومدن مهمون خوشحال میشه هر چی میگذره بیشتر نگران تاثیر گذاری مهمون بر روی پسر خودشه. و به مرور تقابلی شکل می گیره.

داستان به شدت به شدت یکنواخت و کسل کننده است و صد البته ادبیات روسیه خوندن واقعا به خاطر اسم هایی که میگن برای من گیج کننده وسخته و سعی می کنم به خاطر همین نوع اسم گذاریا کمتر سراغ ادبیات روسیه برم چون واقعا گم و گیج میشم توش.

این روزها مادر بزرگم از نظر سلامتی وضعیت وخیمی داره و همش یاد این جمله از کتاب زندگی پیش رو با صدای آزاده صمدی نازنین میوفتم که رزا خانم به مومو می گفت:

نزار منو ببرن بیمارستان. اونجا آدمو به زور زنده نگه می دارن.

دریافت
عنوان: بی نیازی
حجم: 9.9 مگابایت

  • کامران

این روزها دارم کتاب یا سریال صوتی آخرین دکه تا تهران را می شنوم. برگشتم دوباره "تهران فصل پیاده روی های طولانی" رو دوباره و کامل گوش کردم.نسخه جدید فیدیبو یه باگی که داره اینه یهو وسط پخش فایل صوتی ، صدا قطع میشه و باید اپ رو کامل ببندی و دوباره باز کنی و من خیلی بی حوصله ترم تا این که بخام زنگ بزنم و پشت خط منتظر بمونم تا این که این موضوع رو بهشون اطلاع بدم و اونا هیچ کاری نکنن.

"آخرین دکه تا تهران" روایت دو تا قتله که در تهران رخ می ده و  کارآگاه نقیبی که توسط مهام میقانی خلق شده و قبلا توی داستان "در سید خندان کسی را نمی کشند" _ من این کتاب رو نخوندم هنوز و نمی دونم اقای میقانی از کارآگاه نقیبی توی کتاب دیگه ای استفاده کرده یا نه_ هم بود مسئول بررسی یکی از این پرونده ها میشه...

جدا از این که مهارت اقای میقانی توی نویسندگی رو می پسندم در خصوص خلق شخصیت کاراگاه نقیبی یک نکته توجه منو جلب کرد که کاراگاه نقیبی مثل بقیه شخصیت های توی این ژانر یه آدم کاملا عادیه. نه نبوغ خاصی داره نه مثل پوآرو و مارپل و شرلوک هلمز ابر انسانه. یه آدم کاملا خاکستری. دغدغه های مردم عادی رو داره. سیگار می کشه . روابط عاطفی شکست خورده ای داره و توی این پرونده هم روی تخت سردخونه با دوس دختر سابقش مواجه میشه .

یک نکته ای که هست همینه. باید بپذیریم که ادم ها خاکستری اند. نگاه مطلق سیاه و سفید به هر کسی، رفتن به چاهی است که اشتباهات مکرر و تجربه های ناخوشایند را به همراه خواهد داشت. این که یک دارنده برنز المپیک یک دفعه توقع تحصیل در رشته پزشکی پیدا می کنه هم از این قاعده مستثنی نیست. یه نفر می تونه در یک جنبه در بالاترین حالت ممکن قرار بگیره و در جنبه ای دیگه خیلی خیلی بد عمل کنه یا توقع نابجا و اشتباهی داشته باشه.

جدا از این که یک قهرمان واقعا ارزشمنده و باید توی کشور خودش به آرزوهای معقولش برسه. باید امکانات در اختیارش قرار بگیره و برای هر چی بیشتر موفق شدنش سرمایه گذاری بشه . این موضوع که یک قهرمان ورزشی چطوری به این فکر رسیده هم قابل توجه عه. از یک طرف می دونیم با اینکه دانشگاه تهران سالانه ظرفیت 300 نفر در رشته های پزشکی رو داره ولی شما با رتبه دو رقمی هم تقریبا محاله پزشکی تهران قبول بشی نتیجه همین سیاست غلط و ظالمانه سهمیه هاست که پخمگان را در جایگاه نخبگان قرار می ده و  در نتیجه یک نفر که نخبه ورزشی به حساب میاد به این فکر کنه وقتی این همه پخمه میرن دانشگاه تهران پزشکی می خونن چرا من نتونم برم؟ واقعا ازین دیدگاه میشه حق رو بهش داد.

از سوی دیگه بسیاری مدال اوران و قهرمانان ورزشی از حداقل امکانات محروم هستند و بسیاری برای امرار معاش به دستفروشی یا کار بنایی دست می زنن و چه بسیار ورزشکارانی که برای حضور در رقابت های جهانی ناگزیر به هزینه شخصی می شوند و  حکومت  هزینه های این ورزشکاران را پرداخت نمی کند.

به هر حال در یک سیستم فشل و ظالمانه انتظار این که چیزی سر جای خودش باشد و برابری وجود داشته باشد اشتباه و غلط است.

دریافت
عنوان: برای من
حجم: 8.09 مگابایت

11:33:09

  • ۱ نظر
  • ۲۹ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۳۳
  • کامران

من فکر می کنم این توانایی که می توانیم فراموش کنیم و برای آن نیاز به تصمیم خاصی هم نداریم توانایی خوبی است. وقتی سن بالاتر می رود و تازه وارد چهل سالگی شده باشی در خیابان،در اداره ها،هنگام خرید، توی استخر و طبیعت و پارک آدم هایی را می بینی که آشنا هستند ولی هر چی به ذهنت فشار می آوری نمی شناسیشان. سی سالگی حوصله و دل و دماغ داشتم و می رفتم سراغشان باب صحبت را باز می کردم و کم کم از کم و کیف آشنایی مان پرده بر می داشتم . یکی حریف مدرسه ، یکی  همکار سابق در فلان جا و دیگری هم بازی یا هم قدم کوه یا فلان سالن . جذابیت هم داشت . الان نه دیگر. کمتر کسی که آشنا باشد سراغش می روم و تمایلی دارم که به یاد بیاورم کی و کجا آشنایی داشته ایم. چه اهمیتی دارد؟ میگذارم و می گذرم.

به قول سید مهدی موسوی عزیز که میگه : بهترین هدیه واقعا فراموشی است.پیاده روی

این دو سه روز سریال صوتی "تهران فصل پیاده روی های طولانی" را می شنوم. مهام میقانی به خوبی ماجرای شش نفر را از شش دنیای متفاوت با زندگی های مجزا روایت می کند که در یک مهمانی تولد با یک دیگر ملاقات می کنند. کل ماجرا در شش قسمت اتفاق می افتد و در هر قسمت یکی از آن ادم ها روایت خودشان از زندگی شان را می گویند. نکته خاص این کتاب صوتی نقشه راهی است که برای پیاده روی در هر قسمت ارایه می شود که خط سیر آن قسمت را نشان می دهد و می شود مرز خیال و واقعیت، مرز داستان و خیابان را قدم زد و دید.

مهام میقانی به خوبی و شیوه ای شیوا و ساده و صمیمی این ماجرا که خوب چفت و بست دارد و اتفاقاتش بر بستر اتفاقات واقعی سوار است روایت می کند. مثل ماجرای سیل چهار مرداد شصت و شش یا ماجرای اعتراضات مشهد در سال 71 .

روایت میقانی از سال های جنگ کاملا متفاوت از هر چه خوانده ایم و دیده ایم و شنیده ایم است و نشان می دهد که در سال های جنگ هم زندگی چگونه جریان داشته است.

من دو سه سال است که از فیدیبو اشتراک فیدی پلاس را خریده ام و قبلا جز در مورد مطالعه کتاب "شوروی ضد شوروی" استفاده خاصی از آن نکرده بودم و چقدر خوب که فیدیبو این سریال را هم در فیدی پلاس در دسترس قرار داده که به نظرم جای تشکر دارد. من امروز بخش پنجم را می خوام گوش کنم و بخش ششم هنوز منتشر نشده است.

برای من که به صدای آرمان سلطان زاده و یا علی و رضا عمرانی عادت کرده ام، صدای خوب و ارایه مسلط و عالی نویسنده هم از نکات خوب بود.

دریافت
عنوان: نمیدونی
حجم: 4.24 مگابایت
11:59:31

  • ۱ نظر
  • ۱۷ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۵۹
  • کامران

توی این هفته کتاب هنر همیشه بر حق بودن و کتاب جهان و تاملات فیلسوف (هر دو از شوپنهاور) رو به صورت فیزیکی از ایران کتاب خریدم. کتاب هنر همیشه بر حق بودن کتاب زیاد سنگینی نبود و شامل 38 نکته و راهکار می شد بیشتر برای وقتایی توی یه جدل هستی و هدفت پیدا کردن حقیقت نیست و میخای صرف نظر از حق یا نا حق بودن موضع ات توی بحث برنده بشی. نکات جالبی بود که شاید بعضیاشو توی زندگی مون یا توی تلوزون ج.ا به صورت روزمره می شد دید. برای من خوندنش دو ساعت بیشتر زمان نبرد.خوندن این کتاب اگر به این منظور نباشه که بخای حق رو نا حق کنی لااقل میشه با دونستن این نکات توی بحث اسیر این دام ها نشد.

یکی از نکات مهم این کتاب که به نظرم بیشتر توی ذهنم پررنگ شده اینه که میگه هر وقت توی بحث می بینی وقتی دست روی یه موضوعی میزاری طرفت عصبانی میشه یا میخاد طفره بره ، حتی اگه دلیلشو نمیدونی روی همون موضوع بیشتر تمرکز کن. شاید تو ندونی ولی طرفت خودش خوب میدونه دست روی نقطه ضعفش گذاشتی یا داری به نقطه ضعفش نزدیک میشی. یکی دیگه از نکاتش این بود که میگفت هر وقت دیدی توی مخمصه افتادی سعی کن طرفتو عصبانی کنی اینطوری رشته کلام و ریشه منطقش از دستش در میره و تو بهتر می تونی مسلط بشی به بحث (بیشتر جدل).

کتاب صوتی من پیش از تو رو دارم از فیدیبو می شنوم.ماجرای یکنواخت و کم کششیه و امیدوارم توی ده فصل باقی مونده راضی ازش بیرون بیام.ماجرای دختریه که پرستاری یک مرد توانخواه رو که ضایعه نخاعی شده رو به عهده می گیره و در فراز و  فرود های ملایمی دلبسته هم دیگه میشن. منو هنوز نگرفته این ماجرا ولی گوشه گوشه کتاب پر از جملات پر مغز و ارزشمنده. در مورد گوینده بخش بزرگی از کتاب که خانم پاک ذات هستن به نظرم میاد که باید بگم لحنی که برای این کتاب خوندن انتخاب کردن چندان مناسب نیس یا من حسم اینطوریه.

در مورد کتاب جهان و تاملات فیلسوف که شامل چند مقاله از شوپنهاوره که من صفحه اول و دوم بخش اول رو بارها و بارها خوندم و فکر می کنم باید این کتاب رو با توجه و تمرکز زیادی بخونم. ترجمه این کتاب ها کار سختیه که به نظرم زوده بگم ترجمه زیاد واضح نیست ولی فک کنم همینطوری باشه.

مساله دیگه ای که این روز ها اتفاق می افته اینه که یهو یه جرقه به ذهنم میزنم که اینجا بیام در موردش صحبت کنم ولی فراموش می کنم میخاستم در چه موردی حرف بزنم. باید یه قلم و کاغذ دم دستم باشه این جرقه ها رو از یاد نبرم.

خبر مرگ بایدن رو الان شنیدم و فارغ از صحیح یا غلط بودنش با اتفاق و احساسم در مورد نمونه داخلیش میبینم چیز کاملا متفاوتی رو دارم تجربه می کنم.

دریافت
عنوان: مرداب
حجم: 8.28 مگابایت

15:53:31

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۵۳
  • کامران

عین عاشقیعین عاشقی روایتی شیرین از عشق به بیانی ساده و بسیار سرراست و بدور از هرگونه پیرایه است.حسین وحدانی به خوبی و زیبایی از عشق گفته است و آفات آن را بیان کرده است.

این کتاب ، برای من که این روزها دارم بار دوم می خونمش بسیار گوارا و شیرین است. من کتاب های صوتی که آقای رضا عمرانی می خونه رو خیلی دوست دارم . کتاب هایی که از ایشون شنیدم مثل بادبادک باز یا هزار خورشید تابان ،دختری که رهایش کردی ،سری کتاب های کوتاه شرلوک هلمز ، همین کتاب و بسیاری دیگه، جدا از عالی بودن محتوای خود کتاب، اجرای هنرمندانه ایشون زیبایی و جذابیت دو چندانی به کتاب ها می بخشید. مثلا در کتاب بادبادک باز یا هزار خورشید تابان از ایشون نه یک کتاب خوانی صرف بلکه یک نمایش صوتی یک نفره تمام عیار را می شنوید.

در این کتاب می خونید:

ما محتاج رعایتیم انگار، چه وقتی معشوقیم و کسی دوستمان می دارد، چه وقتی عاشقیم و کسی را دوست می داریم. ما، همین ما که می توانیم در این آشفته بازار فروش عشق های یک بارمصرف در رنگ ها و اندازه ها و مدل های گوناگون، با یک پیامک سر و ته یک رابطه را هم بیاوریم یا کهنه ای را نو کنیم، دلمان رعایت می خواهد؛ رعایت شدن، رعایت کردن. رعایت، همان چیزی است که ما توی زندگی هامان گمش کرده ایم. همان که گم شدنش گلدان هایمان، آدم هایمان، عشق هایمان را خشکانده است.

اگر اهل کتاب خواندن هستید و از کتاب صوتی لذت می برید عین عاشقی فراموش نشه!

09:01:11

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۰۱
  • کامران
روزنوشت های شخصی من
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب