روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

کل مهر به این سر شد که بعد از یه دریافت توپ توی سالن والیبال مچم برگرده و گچ بگیرم و برام نوشتن سخت بشه. بعد چند روز دست توی گچ بودن حوصلم سر رفت و دستمو از توی قالب گچ بیرون کشیدم و الان هم که به نوشتن برگشتم! این سه خط خلاصه مهر ماهم بود که واستون گفتم.

توی دنیای ما سرعت نور بالاترین سرعت قابل دسترسه . (این موضوع کرانه علم تا به امروزه ولی شاید بعدا بفهمیم از نور سریعتر هم هست!) نور ماه 1.28 ثانیه طول می کشه که به زمین برسه. وقتی نور خورشید به سمت ما میاد چیزی حدود 490 ثانیه زمان لازم داره. اگر از منظر یک منبع نوری و یک مقصد به این قضیه نگاه کنیم سرعت نور خیلی در فواصل کم در مقیاس نجومی سریع و  فوق سریع به نظر می رسه ولی هر چی ما فاصله دو جسم رو بیشتر کنیم این زمان طولانی و طولانی تر میشه. مثلا در مقیاس سال نوری دو جرم که فاصله یک سال نوری دارن رو در نظر بگیریم نوری که توی راهه بین این مسیر تقریبا ساکن دیده میشه. اگر این فاصله توی ابعاد چند صد سال نوری اتفاق بیوفته عملا نور(از چشم ما به عنوان بیننده ای که شاهد هر دو جرم مبدا و مقصده) متوقف میشه کاملا بی حرکت به نظر میاد!

برای من فکر کردن به این موضوعات چون نهایت ظرفیت فکری من رو به چالش می کشه و پی می برم که چقدر ذهن ما برای درک خیلی موضوعات کوچیک و ضعیف و ناکافیه ، جالبه. این موضوعات من رو به کرانه درک من از جهان می بره و لذت راه رفتن روی طناب در ارتفاع زیاد رو تجربه می کنم.

من فکر می کنم مهمه که از چه زاویه ای خودمون رو قضاوت می کنیم. وقتی اهداف خیلی بزرگ و دوری رو مد نظر داریم طبیعیه که حرکتی که به سوی مقصد داریم رو کند یا ناچیز قلمداد کنیم. ما به خودمون بیشتر از بقیه سخت می گیریم و این به خاطر نوع دیدگاه از خیلی بالاست که منجر به دیدن هیچ چیز می شویم. گرچه سرعت نور در نهایت تصور و علم بشری است ولی همین نهایت سرعت در یک زاویه دید به سمت صفر میل می کند مقاصد و اهداف بزرگ و زاویه دید دور با ما هم همین کار را می کند! سرعتمان صفر به چشممان می آید.

من فکر می کنم باید آرزو ها و اهداف بزرگمان را به گام های کوچک تری تقسیم کنیم و  دوربین را کمی در ابعاد کوچکتری به سمت خودمان بگیریم و ضمن این که از سرعت خودمان رضایت کسب می کنیم، از زیبایی های مسیر هم لذت ببریم!

دریافت
عنوان: یارکان (همایون شجریان آلبوم ش م س)
حجم: 18.4 مگابایت

  • کامران

این تعطیلاتی که دست داد (تعطیلات وسط شهریور ماه _دقیقا_بین 12 تا 16 شهریور) تصمیم به سفری ماجراجویانه و بدون برنامه گرفتم.خوب همیشه مقصد سفرهایمان شهر های شمالی کشور بوده که البته چون همیشه بندر ترکمن رو توی نقشه دیده بودم یه بار اصلا به مقصد بندر ترکمن شمال رفتیم. اما این بار مسیر رو از سمت نیشابور و شاهرود و دامغان به سمت قم تنظیم کردیم. وقتی به دامغان رسیدیم به سمت چشمه علی مسیر رو کج کردیم. واقعا منطقه زیبا و خوبی بود و ارزششو داره آدم یه سر بهش بزنه.بعد از چشمه علی مسیر رو به سمت قم ادامه دادیم و حدود یازده شب به قم رسیدیم . چون جایی رزرو نکرده بودیم و خیلی خیلی هم خسته بودم (چون همسرم توی جاده رانندگی نمی کنه) از اپ جاجیگا یه زیرزمین رزرو کردم.(تازه داشتم درکی از ازدحام مسافرینی که مثل من برای چهار روز تعطیلی برنامه سفر چیده بودند پیدا می کردم!) توی اپ یه عکس بود بعد میزبان بهم اعلام کرد اون جا که پره ولی یه جای دیگه میبرمت. اون زیر زمین اون شب برام 1150 آب خورد. صبحش که بیدار شدم چون محل زیرزمین نزدیک حرم بود خودمونو وسط یه عالمه سوئیت و مهمانپذیر پیدا کردم. با یه دور که زدم مهمانپذیر جدا رو پیدا کردم و با 600 تومن یه شب دیگه توی قم رو رزرو کردم.بعد از این که همسرم زیارت رفت و نهار خوردیم تصمیم گرفتیم به کاشان بریم که حدودا یک ساعت با قم فاصله داره. حمام فین اولین جایی بود که بهش میشد رسید که از دوران مدرسه برام دیدنش جالب شده بود. خانه طباطبایی و خانه بروجردی رو چون از 5 عصر گذشته بود بسته بودن و نشد بازدید کنیم.

به قم برگشتیم و سر راه به جمکران هم که خیلی شلوغ شده بود سر زدیم.علی یکی از دوستای خوب مجازیم بود که خیلی دوست داشتم ببینمش . علی رغم این که خیلی خسته ام بود حدود ده شب اومد دنبالم و با هم رفتیم مهر و ماه و واقعا خوش گذشت و خیلی حرف مشترک داشتیم که زدیم و یکی از نکات خوب سفرم بود.

شب قم خوابیدیم و صبح دوباره یه سر به اطراف حرم زدیم و حدود 12 ظهر به سمت چالوس حرکت کردیم.

جاده چالوس که خیلی هم ازش شنیده بودیم واقعا دیدن داشت و ازدحام جمعیت کم کم نمایان می شد تا به چالوس رسیدیم و وارد دریایی از ماشین ها شدیم! یک ساحل نزدیک رو در نشان جستجو کردم و از دریای ماشین ها خارج شدیم. مسیر رو به سمت ساری ادامه دادیم تا این که خستگی زیاد باعث شد تا در بابل سر از مهمانپذیر پاپلی که به شدت کثیف بود شب رو به صبح رسوندیم.

صبحونه رو در ساحل فرح آباد ساری خوردیم. یه نکته ای که هست اینه که خود ساحل اصلی فرح آباد نرفتیم و وارد جاده پلاژ ها شدیم و یه ساحل خیلی خلوت تر رو انتخاب کردیم که هزینه ورودی کمتری هم داشت.

حدود دوازده شب هم خونه رسیدیم.

اینم نقشه سفر!

نقشه سفر

برای من این سفر چندین تجربه داشت.

1- مهم ترین تجربه ای که داشت ازدحام بود! این که توی تعطیلاتی که پشت سر هم ردیف می شن فقط این موضوع به ذهن من نمی رسه که سفر کنم و احتمالا عده خیلی زیادی همینطوری فکر می کنن. اقامتگاه ها به شدت گرون میشن، پمپ بنزین ها و جاده ها هم شلوغ می شوند. پس بهتره در این مواقع یه جای نزدیک رو انتخاب کنم و راه دوری نرم و این که از مرخصی هام استفاده کنم و در زمانی مسافرت کنم که ازدحام نباشه.

2- اپلیکیشن های اقامتی مثل جاجیگا ، جاباما و بقیه به نظرم در زمان ازدحام خوب عمل نمی کنند و خیلی غیر معقول و گران به پای آدم در میان. بهتره در زمان های غیر پیک از این اپ ها استفاده بشه و حتی الامکان استفاده نشن و حضورا جا رزرو بشه.

3- بهتره به جای این که هفت روز هفت شهر رو بازدید کنیم بهتره یه شهر خوب رو انتخاب کنیم و هفت روز همون جا اقامت کرد.

دریافت
عنوان: خاطرات شمال
حجم: 7.75 مگابایت

09:58:25

  • ۱ نظر
  • ۲۷ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۵۸
  • کامران

من ادم احساساتی ای هستم.شاید در مورد خیلی چیزای پیش و پا افتاده تحت تاثیر قرار بگیرم و اشک توی چشمام حلقه بزنه. مثلا همین دیروز بود که فیدو سگ اینستاگرامی محبوب ،مرد و من واقعا ناراحت شدم و شنیدن خبر ناراحت کننده دیگه این که یکی از همکارام پنج شنبه توی جاده ماشینش چپ کرده و منم با تماس تلفنی جویای احوالش شدم و برای سلامتیش دعا کردم. خبر بعدی مرگ محمد علی بهمنی بود که من با چند تا از شعر هاش زندگی کرده بودم.

از معروف ترین شعرهای محمد علی بهمنی که تبدیل به ترانه های محبوبی شده میشه به شعر های خرچنگ های مردابی ،بهار بهار،چه اتش ها ، پرده نشین و هوای حوا اشاره کرد. من خودم بی این که شاعرشو بدونم شعر چه آتش ها رو زیاد زمزمه کرده بودم و خرچنگ های مردابی که حبیب خونده که خیلی مشهوره.

یک ویدئویی از محمد علی بهمنی دیده بودم که توی اون حرفی می زد به این مضمون که من دوستت دارم را دوست دارم. یک چیزی توی مایه های" من عاشق عاشق شدنم" خانم هایده . این نیاز به دوست داشتن ورای کسی یا چیزی که دوست داشته می شود برای خیلی افراد وجود دارد که در بعضی شعر های ما نمود داشته است. من فکر می کنم مثلا کسی مثل آیدای شاملو شاید اصلا نکته خاصی نداشته و یک آدم کاملا معمولی بوده ولی این شدت میل نیاز به دوست داشتن شاملو بوده است که "مثل خون در رگ های من" شده است.میخام اینو بگم که دلیل شدت عشق شاملو رو نباید در معشوق شاملو جست بلکه نگاه زیبای شاملو منجر به این عشق پرشور شده است . چنان که وحشی بافقی می گه :

اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

من هم فکر می کنم که دوست داشتن و نیاز به اون یکی از جنبه های انسانیه و چه موجود از انسان به دوره کسی که کسی رو دوست نداره.جامی در هفت اورنگ کسی که درد عشق را درک نکرده باشه رو به خر تشبیه کرده است.

...برخاست ز جای ساده مردی
هرگز ز دلش نزاده دردی

کان کس منم ای ستوده دهر
کز عشق نبوده هرگزم بهر

خر گم شده را بخواند کای یار
اینک خر تو بیار افسار...

دوست داشتن خیلی حس خوبیه و دوست داشته شدن چه با شکوهه!

دریافت
عنوان: حس خوبیه
حجم: 10.1 مگابایت

11:02:42

  • ۰ نظر
  • ۱۱ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۰۲
  • کامران

وقتی سخن از خیر و شر به میان می آید گاهی بحث مطلق یا نسبی بودن خیر و شر مطرح می شود. این موضع که آیا خیر در یک موقعیت مکانی و زمانی می تواند شر باشد یا عکس این موضوع. شر می تواند خیر باشد یا نه. شر مطلقا شر و خیر مطلقا خیر است. آیا قتل و جنایت همیشه بد و شر است یا دستگیری از نیازمندان و مستمندان همیشه خیر است؟ البته که همیشه پاسخ ما نمی تواند مانند پاسخ این سوال ها ساده و سرراست باشد.

جدا ازین بحث مساله دیگری که در مورد نیک و بد یا خیر و شر قضاوت ما را تحت تاثیر قرار می دهد سوگیری ناشی از دیدگاه های سیاسی یا مذهبی یا گروهی ماست. کتاب سوگیری تفرقه انگیز که اخیرا علی بندری و تیم بی پلاس به آن پرداخته اند به این موضوع می پردازد. (بقیه این مطلب تا محل مشخص شده، برداشت آزاد من از این اپیزود است و ممکن است شما با شنیدن این اپیزود برداشت متفاوتی از برداشت من داشته باشید)

خیر و شر با سوگیری گروهی (برای سادگی بیشتر سوگیری سیاسی یا مذهبی یا گروهی را من بعد گروهی می گویم) تغییر می کند.مثلا برای عده ای نمایشی از سرکوب عده ای توسط پلیس را نمایش می دهند و با این توضیح که این سرکوب جنبش دانشجویی طرفدار فلان جنبش متعالی است و ازآن ها احساس و نظرشان پرسیده می شود و برای گروهی همین تصاویر را با شرح سرکوب طرفداران فلان گروه یا گروهک تروریستی را نشان می دهند و از آن ها نیز احساس و نظرشان پرسیده می شود.

گرچه هر دو گروه شاهد صحنه های یکسانی هستند اما با توجه به سوگیری در خصوص موضوع برای یک اتفاق یکسان نظرات متفاوت و احساسات متمایزی تجربه می شوند.در مسائل سیاسی در یک جامعه کاملا دو قطبی این موضوع نمود بیشتری دارد. هر گروه خود را کاملا محق و به حق می داند و معمولا دیالوگی شکل نمی گیرد مگر این که این دیالوگ به تنش بیانجامد. مثلا صحبت دو گروه طرفتار محیط زیست و گروه های پشتیبان تولید و صنعتی سازی معمولا نمی تواند خالی از تنش باشد.

(ختم لپ کلام اپیزود پادکست)

این که ما از کدام منظر به قضیه ای نگاه کنیم به شدت روی قضاوت ما تاثیر گذار است. مثلا از دید جامعه امروزی ما نگاه به وقایعی که در سال 57 منجر به تغییر رژیم در ایران شد به دو دیدگاه کاملا متمایز شورش 57 و یا انقلاب شکوهمند اسلامی تقسیم می شود. این موضوع حد وسطی ندارد و واقعا در این خصوص بین طرفتاران هر نظریه امکان برقرار شدن دیالوگ واقعا وجود ندارد.شاید خیلی از طرفتاران این نظریه و سایر نظریه های ناشی از سوگیری ها دلیل خاصی هم برای نظریه خود نداشته باشند ولی صرف جبهه ای که در آن عضو هستند، جهت گیری آن ها تعیین و تبیین می کند.

هر کدام از طرفین از خود می پرسند طرف مقابل چطوری متوجه قضیه ای که به این روشنی خیر و شر در آن واضح هستند نمی شود!

از نگاه من به هر دو طرف قضیه این موضوع کاملا نمایان است که هیچ گونه اخلاق و روش و منشی در میان نیست و طرفین این منازعه به صورت اغراق شده ای همان روش هایی را دارند که آن را در دیگری تقبیح می کنند.

از حد تصور و درک و تحلیل من خارج است که مرز اخلاق در این منازعات چیست ولی فکر می کنم واقعا نباید اینطور بشود و باشد.

به قول شاعر حتی رسم دشمنی رو هیچ کسی یادمون نداده.

دریافت
عنوان: دیوار
حجم: 10.1 مگابایت
00:00:52

  • ۰ نظر
  • ۰۴ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰
  • کامران

در سیستم های توتالیر به دلیل این که دایره اصحاب قدرت به مرور کوچک و کوچک تر می شود(چون روز به روز از افراد مورد وثوق سیستم کم می شود) ناگزیر کم کم صاحب منصبان نالایق تر و ضعیف تری در صدر قرار می گیرند و به مرور ضعف سیستم بیشتر و بیشتر خود نمایی می کند.

سیستم های چالاک و چابک و توانمند که بر مبنای احزاب و گروه های متنوع پایه ریزی شده اند و این تکثر باعث رشد و مانع فساد می شود.در مقابل سیستم توتالیر میل عجیبی به یک دست شدن دارد.

این گونه است که معمولا سیستم های توتالیر نه تنها روزانه با بحران های ناشی از سومدیریت مواجه است بلکه خود به یک کانون بحران زایی تبدیل می شود.

معمولا پروپاگاندا وتبلیغات سیاسی و نمایشی راه حل خوبی برای این گونه سیستم هاست. مساله حل مشکل و پاسخگویی در مقابل ریشه بحران ها نیست.حتی حذف مشکل و بحران هم نیست. فقط نمایش ندادن آن است. مثل گرد و خاکی نیست که شما به زیر فرش هدایت می کنید نیست. مثل این است که شما تصویر بدتری از گرد و خاک خانه همسایه به اهل خانه نشان بدهید و ازین که وضعیت شما نسبت به همسایه بهتر است به خود ببالید. این جاست که آن گرد و خاک نه تنها دیگر مشکلی به حساب نمی آید بلکه مایه مباهات هم هست!

پروپاگاندا زیبا سازی و توجیه ناتوانی یک سیستم فشل است. سیستمی که ناتوان از هرگونه حل بحران به زیبا سازی و توجیه بحران های خلق شده می پردازد. صدای این تبلیغات با یک کلید واژه آن ها هم ... بلند می شود.

دروغ پردازی و دروغ گویی به حدی که دیگر حقیقت گم شود از مشخصات این سیستم هاست.اینقدر دروغ پراکنی می شود که حقیقت زیر انبوه دروغ ها دفن می شود.

یکی دیگر از ابزار های این گونه تبلیغات، جا به جا کردن جای مقصر و مسئول است. در سیستم های توتالیر حق پرسش گری از مردم نادیده گرفته می شود و مطالبه گری از سوی مسئولین نالایق صورت می گیرد. هر ناتوانی و ضعف و بحرانی به دلیل رفتار اشتباه مردم اعلام می شود و این مردم هستند که در جایگاه متهم قرار می گیرند. اگر کشوری به دلیل صادرات گسترده و  مجوزهای مصارف غیر معقول برای استخراج رمز ارزها و سرکوب سیستم تولید برق با قیمت های فرمایشی دچار بحران کمبود برق می شود و صنایع با قطعی برق مکرر دچار مشکل می شوند این مردم هستند که مقصر جلوه داده می شوند و رسانه ها اعلام می کنند سرانه مصرف برق در کشور نسبت به سایر کشور های دنیا بسیار بالاست. در حالی که در واقعیت جز کم مصرف ترین مردم دنیا هستند.

در یک سیستم چابک همان گونه که تعریف آن رفت، پاسخگویی از سوی دولت است و آمار و ارقام مبنای تصمیم گیری ها و پاسخ گویی هاست ولی سیستم توتالیر آمار ها و ارقام در هر سطحی نامعتبر و بی ارزش است و آمار ها نتیجه فرآیند تولیدی است نه برآیند و نشانه ای از وضعیت موجود.

در مورد بی ارزش کردن کلمات در این سیستم ها قبلا نوشته ام.

دریافت
عنوان: ای ساربان
حجم: 3.64 مگابایت
10:25:36
  • ۲ نظر
  • ۳۰ مرداد ۰۳ ، ۱۰:۲۵
  • کامران

این روزها دارم کتاب یا سریال صوتی آخرین دکه تا تهران را می شنوم. برگشتم دوباره "تهران فصل پیاده روی های طولانی" رو دوباره و کامل گوش کردم.نسخه جدید فیدیبو یه باگی که داره اینه یهو وسط پخش فایل صوتی ، صدا قطع میشه و باید اپ رو کامل ببندی و دوباره باز کنی و من خیلی بی حوصله ترم تا این که بخام زنگ بزنم و پشت خط منتظر بمونم تا این که این موضوع رو بهشون اطلاع بدم و اونا هیچ کاری نکنن.

"آخرین دکه تا تهران" روایت دو تا قتله که در تهران رخ می ده و  کارآگاه نقیبی که توسط مهام میقانی خلق شده و قبلا توی داستان "در سید خندان کسی را نمی کشند" _ من این کتاب رو نخوندم هنوز و نمی دونم اقای میقانی از کارآگاه نقیبی توی کتاب دیگه ای استفاده کرده یا نه_ هم بود مسئول بررسی یکی از این پرونده ها میشه...

جدا از این که مهارت اقای میقانی توی نویسندگی رو می پسندم در خصوص خلق شخصیت کاراگاه نقیبی یک نکته توجه منو جلب کرد که کاراگاه نقیبی مثل بقیه شخصیت های توی این ژانر یه آدم کاملا عادیه. نه نبوغ خاصی داره نه مثل پوآرو و مارپل و شرلوک هلمز ابر انسانه. یه آدم کاملا خاکستری. دغدغه های مردم عادی رو داره. سیگار می کشه . روابط عاطفی شکست خورده ای داره و توی این پرونده هم روی تخت سردخونه با دوس دختر سابقش مواجه میشه .

یک نکته ای که هست همینه. باید بپذیریم که ادم ها خاکستری اند. نگاه مطلق سیاه و سفید به هر کسی، رفتن به چاهی است که اشتباهات مکرر و تجربه های ناخوشایند را به همراه خواهد داشت. این که یک دارنده برنز المپیک یک دفعه توقع تحصیل در رشته پزشکی پیدا می کنه هم از این قاعده مستثنی نیست. یه نفر می تونه در یک جنبه در بالاترین حالت ممکن قرار بگیره و در جنبه ای دیگه خیلی خیلی بد عمل کنه یا توقع نابجا و اشتباهی داشته باشه.

جدا از این که یک قهرمان واقعا ارزشمنده و باید توی کشور خودش به آرزوهای معقولش برسه. باید امکانات در اختیارش قرار بگیره و برای هر چی بیشتر موفق شدنش سرمایه گذاری بشه . این موضوع که یک قهرمان ورزشی چطوری به این فکر رسیده هم قابل توجه عه. از یک طرف می دونیم با اینکه دانشگاه تهران سالانه ظرفیت 300 نفر در رشته های پزشکی رو داره ولی شما با رتبه دو رقمی هم تقریبا محاله پزشکی تهران قبول بشی نتیجه همین سیاست غلط و ظالمانه سهمیه هاست که پخمگان را در جایگاه نخبگان قرار می ده و  در نتیجه یک نفر که نخبه ورزشی به حساب میاد به این فکر کنه وقتی این همه پخمه میرن دانشگاه تهران پزشکی می خونن چرا من نتونم برم؟ واقعا ازین دیدگاه میشه حق رو بهش داد.

از سوی دیگه بسیاری مدال اوران و قهرمانان ورزشی از حداقل امکانات محروم هستند و بسیاری برای امرار معاش به دستفروشی یا کار بنایی دست می زنن و چه بسیار ورزشکارانی که برای حضور در رقابت های جهانی ناگزیر به هزینه شخصی می شوند و  حکومت  هزینه های این ورزشکاران را پرداخت نمی کند.

به هر حال در یک سیستم فشل و ظالمانه انتظار این که چیزی سر جای خودش باشد و برابری وجود داشته باشد اشتباه و غلط است.

دریافت
عنوان: برای من
حجم: 8.09 مگابایت

11:33:09

  • ۲ نظر
  • ۲۹ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۳۳
  • کامران

من فکر می کنم این توانایی که می توانیم فراموش کنیم و برای آن نیاز به تصمیم خاصی هم نداریم توانایی خوبی است. وقتی سن بالاتر می رود و تازه وارد چهل سالگی شده باشی در خیابان،در اداره ها،هنگام خرید، توی استخر و طبیعت و پارک آدم هایی را می بینی که آشنا هستند ولی هر چی به ذهنت فشار می آوری نمی شناسیشان. سی سالگی حوصله و دل و دماغ داشتم و می رفتم سراغشان باب صحبت را باز می کردم و کم کم از کم و کیف آشنایی مان پرده بر می داشتم . یکی حریف مدرسه ، یکی  همکار سابق در فلان جا و دیگری هم بازی یا هم قدم کوه یا فلان سالن . جذابیت هم داشت . الان نه دیگر. کمتر کسی که آشنا باشد سراغش می روم و تمایلی دارم که به یاد بیاورم کی و کجا آشنایی داشته ایم. چه اهمیتی دارد؟ میگذارم و می گذرم.

به قول سید مهدی موسوی عزیز که میگه : بهترین هدیه واقعا فراموشی است.پیاده روی

این دو سه روز سریال صوتی "تهران فصل پیاده روی های طولانی" را می شنوم. مهام میقانی به خوبی ماجرای شش نفر را از شش دنیای متفاوت با زندگی های مجزا روایت می کند که در یک مهمانی تولد با یک دیگر ملاقات می کنند. کل ماجرا در شش قسمت اتفاق می افتد و در هر قسمت یکی از آن ادم ها روایت خودشان از زندگی شان را می گویند. نکته خاص این کتاب صوتی نقشه راهی است که برای پیاده روی در هر قسمت ارایه می شود که خط سیر آن قسمت را نشان می دهد و می شود مرز خیال و واقعیت، مرز داستان و خیابان را قدم زد و دید.

مهام میقانی به خوبی و شیوه ای شیوا و ساده و صمیمی این ماجرا که خوب چفت و بست دارد و اتفاقاتش بر بستر اتفاقات واقعی سوار است روایت می کند. مثل ماجرای سیل چهار مرداد شصت و شش یا ماجرای اعتراضات مشهد در سال 71 .

روایت میقانی از سال های جنگ کاملا متفاوت از هر چه خوانده ایم و دیده ایم و شنیده ایم است و نشان می دهد که در سال های جنگ هم زندگی چگونه جریان داشته است.

من دو سه سال است که از فیدیبو اشتراک فیدی پلاس را خریده ام و قبلا جز در مورد مطالعه کتاب "شوروی ضد شوروی" استفاده خاصی از آن نکرده بودم و چقدر خوب که فیدیبو این سریال را هم در فیدی پلاس در دسترس قرار داده که به نظرم جای تشکر دارد. من امروز بخش پنجم را می خوام گوش کنم و بخش ششم هنوز منتشر نشده است.

برای من که به صدای آرمان سلطان زاده و یا علی و رضا عمرانی عادت کرده ام، صدای خوب و ارایه مسلط و عالی نویسنده هم از نکات خوب بود.

دریافت
عنوان: نمیدونی
حجم: 4.24 مگابایت
11:59:31

  • ۱ نظر
  • ۱۷ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۵۹
  • کامران

اتاق افسراندو سه روز گذشته مشغول خوندن (شنیدن) کتاب اتاق افسران بودم. من این کتاب رو به صورت صوتی و از فیدیبو خریداری کرده بودم.

در پشت جلد این کتاب می خوانیم:

جنگ یک کلمه بیشتر نیست، اما درد و رنج ها و فاجعه هایش در جهانی نمی گنجد؛ حتا اگر جهان گیر نباشد. برای پی بردن به نتایجش لزومی ندارد وارد صحنه های گسترده و کشتارها و ویرانی های عظیم آن شویم. دیدن حتا یک نفر از کسانی که در هر جنگی شرکت داشته اند و یم یا چند عضو صورتش را از دست داده، بینی، فک ، گونه، چانه  و ... کافی است پی ببریم انسانی سالم و عادی به صورت چه هیولایی می تواند درآید.

مارک دوگن به زیبایی ماجرای افسر جوانی به نام آدرین را روایت می کند که برای شناسایی یک عملیات وارد منطقه ای می شود و همان روز های اول جنگ جهانی ، در اثر انفجار بخشی از صورت خود را از دست می دهد. بعد از دو روز از منطقه نجات پیدا می کند و سپس به بیمارستانی در پاریس منتقل می شود که با انبوهی از مصدومان و آسیب دیدگان عملیات جنگی مواجه است و نگرانی ازین که مورفین به اندازه کافی برای همه مجروحین نباشد در جای جای این ماجرا ذهن خواننده را درگیر می کند. افسر جوان در طبقه بالایی ساختمان بیمارستان  و در قسمت آسیب دیدگان صورت بستری است. او مدتی حدودا 5 ساله را در بیمارستان و در این اتاق سپری می کند تا بهبودی نسبی را بعد از 18 عمل جراحی به دست بیاورد. گرچه با توجه به آسیب به فک و دهان قادر به تلفظ بعضی حروف (مثل خ)نیست.

بعد از مرخص شدن از بیمارستان تازه مشکلات شروع می شود. دیگر محل کار اورا نمی خواهد و سرایدار ساختمان محل اقامت او را نمی شناسد و دیگر رد و اثر از دوست دخترش نیست. کسی که شب آخر قبل از اعزام به جبهه با او به رختخواب رفته و صبح هنگام وقت عزیمت خواب است و با نوشتن خداحافظی روی کاغذ با او خداحافظی می کند.وقت به خونه برگشتن برای او پیدا کردن رد و اثری از محبوبش است و چه غم انگیز است که هیچ رد و اثری نیست.در این میانه تماس نخست وزیر با او و اعلام این که فرانسه نشان لژیون دونور را به او می خواهد اعطا کند موجی از شادی برای او و خانواده اش فراهم می کند.

کل این کتاب ده فصل دارد و من الان انتهای فصل هفتم هستم.

روایت بسیار بسیار تلخ و تکان دهنده و در عین حال جذاب و پر کشش .کل کتاب 147 صفحه بیشتر نیست و می شود یکی دو روزه اونو خوند و مثل من از خوندنش حظ کرد.

دریافت
عنوان: دوباره باز خواهم گشت
حجم: 3.68 مگابایت

14:29:07

  • ۰ نظر
  • ۱۴ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۲۹
  • کامران

همه ما در زندگی مرتکب اشتباهاتی شده و می شویم. بعضی اشتباهات کوچک و بعضی دیگر بزرگ هستند؛ به گونه ای که وقتی مشغول کاری هستیم  و بی مقدمه یادشون میوفتیم لب می گزیم و پشت دستمون می زنیم که وای چه اشتباهی بود.اشتباهات جزیی جداناپذیر از زندگی ما هستند و به نظر من این پیروزی ها نیست که منیت ما را می سازند بلکه سهم اشتباهات و درس هایی که ازین اشتباهات می گیریم از شخصیت ما سهم بزرگتری است.

یکی از نکاتی که در مدرسه به غلط آموزش داده می شود بد جلوه دادن اشتباهات و خط کشیدن روی اشتباهات است. این که طوری جلوه بدهیم که اشتباه کردن کار بدی است و این طور القا کنیم که نباید طوری عمل کرد که منجر به اشتباه شود که کسر نمره به همراه دارد و  اینطوری خلاقیت را در دانش آموز خواهیم کشت و در آینده نسلی محتاط و بدون عمل تولید خواهد شد.

من ثمره همه اشتباهاتم هستم و این که الان هستم برآیند همه این اشتباهات و تصمیمات و اقدامات درستم است و من بدون این اشتباهات هویت و تجربه و درک الان را نداشته ام.

از چشم اندازی دیگر چه کسی درست و غلط را تعیین می کند؟ چه کسی اشتباه را تعریف می کند؟

من فکر می کنم اشتباه کردن ها کلید بسیاری از دانش ها هستند و ما باید جرات اشتباه کردن به خودمون بدیم.

یک نکته دیگه هم که به نظرم خیلی مهمه اینه که وقتی می بینیم کسی داره اشتباهی میکنه یا تصمیم گرفته کار اشتباهی بکنه، به نظر ما البته، نهایتا یه بار بهش بگیم به نظرم این کار اشتباهه به این دلیل . دیگه بعدش پیگیری نمیخاد. تجربه من نشون داده که ادما اشتباهاتشونو انجام میدن حتی کسی بهشون بگه و ازون بالاتر حتی خودشون بدونن کاری که می کنن اشتباهه.

شوپنهاور معتقده که تغییر از بیرون نیست و فقط تغییر از درون و صرفا با تصمیم خود فرد صورت می گیره.

دریافت
عنوان: نمیخام صبر کنم
حجم: 6.01 مگابایت

14:52:17

  • ۰ نظر
  • ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۵۲
  • کامران

توی این هفته کتاب هنر همیشه بر حق بودن و کتاب جهان و تاملات فیلسوف (هر دو از شوپنهاور) رو به صورت فیزیکی از ایران کتاب خریدم. کتاب هنر همیشه بر حق بودن کتاب زیاد سنگینی نبود و شامل 38 نکته و راهکار می شد بیشتر برای وقتایی توی یه جدل هستی و هدفت پیدا کردن حقیقت نیست و میخای صرف نظر از حق یا نا حق بودن موضع ات توی بحث برنده بشی. نکات جالبی بود که شاید بعضیاشو توی زندگی مون یا توی تلوزون ج.ا به صورت روزمره می شد دید. برای من خوندنش دو ساعت بیشتر زمان نبرد.خوندن این کتاب اگر به این منظور نباشه که بخای حق رو نا حق کنی لااقل میشه با دونستن این نکات توی بحث اسیر این دام ها نشد.

یکی از نکات مهم این کتاب که به نظرم بیشتر توی ذهنم پررنگ شده اینه که میگه هر وقت توی بحث می بینی وقتی دست روی یه موضوعی میزاری طرفت عصبانی میشه یا میخاد طفره بره ، حتی اگه دلیلشو نمیدونی روی همون موضوع بیشتر تمرکز کن. شاید تو ندونی ولی طرفت خودش خوب میدونه دست روی نقطه ضعفش گذاشتی یا داری به نقطه ضعفش نزدیک میشی. یکی دیگه از نکاتش این بود که میگفت هر وقت دیدی توی مخمصه افتادی سعی کن طرفتو عصبانی کنی اینطوری رشته کلام و ریشه منطقش از دستش در میره و تو بهتر می تونی مسلط بشی به بحث (بیشتر جدل).

کتاب صوتی من پیش از تو رو دارم از فیدیبو می شنوم.ماجرای یکنواخت و کم کششیه و امیدوارم توی ده فصل باقی مونده راضی ازش بیرون بیام.ماجرای دختریه که پرستاری یک مرد توانخواه رو که ضایعه نخاعی شده رو به عهده می گیره و در فراز و  فرود های ملایمی دلبسته هم دیگه میشن. منو هنوز نگرفته این ماجرا ولی گوشه گوشه کتاب پر از جملات پر مغز و ارزشمنده. در مورد گوینده بخش بزرگی از کتاب که خانم پاک ذات هستن به نظرم میاد که باید بگم لحنی که برای این کتاب خوندن انتخاب کردن چندان مناسب نیس یا من حسم اینطوریه.

در مورد کتاب جهان و تاملات فیلسوف که شامل چند مقاله از شوپنهاوره که من صفحه اول و دوم بخش اول رو بارها و بارها خوندم و فکر می کنم باید این کتاب رو با توجه و تمرکز زیادی بخونم. ترجمه این کتاب ها کار سختیه که به نظرم زوده بگم ترجمه زیاد واضح نیست ولی فک کنم همینطوری باشه.

مساله دیگه ای که این روز ها اتفاق می افته اینه که یهو یه جرقه به ذهنم میزنم که اینجا بیام در موردش صحبت کنم ولی فراموش می کنم میخاستم در چه موردی حرف بزنم. باید یه قلم و کاغذ دم دستم باشه این جرقه ها رو از یاد نبرم.

خبر مرگ بایدن رو الان شنیدم و فارغ از صحیح یا غلط بودنش با اتفاق و احساسم در مورد نمونه داخلیش میبینم چیز کاملا متفاوتی رو دارم تجربه می کنم.

دریافت
عنوان: مرداب
حجم: 8.28 مگابایت

15:53:31

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۵۳
  • کامران

خبری که صبح امروز خوندم منو خیلی ناراحت کرد. این که یک دانش آموخته دانشگاه شریف ، یک دانشجوی دکترا در دانشگاهی با سطح جهانی و یک پادکستر که در مورد پرونده های جنایی پادکست تولید می کرد همسرش رو دو ماه بعد ازین که بهش رسیده رو بکشه، مثله کنه و در چمدون به یه جای دور بندازه.بعد بشینه در حد دو دقیقه احساسشو از جنایت بگه و  خودشو بکشه.

ماجرای مهدی پورباقی برای من که به این باورم که هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست ناراحت کننده بود ولی شوکه نشدم.ما همیشه فکر می کنیم جنایتکاران شاخ و دم دارند ولی واقعا افرادی که بزرگترین جنایات را در طول تاریخ انجام دادند افرادی خیلی خیلی عادی بوده اند.هانا ارنت در کتاب آیشمن در اورشلیم هم به همین سوال پاسخ داده است که چرا برخلاف تصور ، اهریمن ها آدم های خیلی معمولی هستند.

خیلی خیلی کلیشه ایه که بگم ادم ها شبیه فکر هاشون میشن و این که یک نفر 106 اپیزود در مورد جنایت بنویسه و تهیه کنه نمی تونه بی تاثیر باشه ولی من درکم خیلی کمه که بخام تحلیل خاصی در این زمینه بدم.

من فکر می کنم که آدم ها از دور جذاب تر هستند. وقتی به یک انسان هر چقدر بت هر چقدر جذاب خیلی نزدیک میشیم توی ذوقمون می خوره.فکر کن که با نویسنده ای که می پرستیش ، خواننده ای که دوستش داری، بازیگری که طرفتارشی و هر اسطوره ای که بهش فکر می کنی و دوستش داری ازدواج کنی. ببینی اوقات تلخیشو ، بی حوصلگی شو ، فحش دادنشو، پستی بلندی ها و کج و راستی های بدنشو ،بوی گند توالت وقتی بیرون میادشو .از همه عجیب تر وقتی می بینی شبیه اون بتی که ازش ساختی نیستش. شبیه حرفاش نیست.

آدم ها از دور بهترن. واقعا بعضی اوقات نباید خیلی به آدم ها نزدیک شد. از  همون دور دوس داشتن بهتره تا بیای از نزدیک همه باور هات در موردش به هم بریزه.

ما هممون نقاط تاریکی داریم و هیج کدوممون به واسطه انسان بودنمون از این نقاط تاریک مستثنی نیستیم. واقعا لازمه همه چیز رو در مورد همدیگه ندونیم.

باید به این نکته برسیم که باید از همون دور به آواز دهل گوش کنیم چون از دور خوش است.

ولی من دارم می خونم که بیاکه من هنوز یادتم با آه سینه سوز یادتم....

دریافت
عنوان: فدات شم
حجم: 10.6 مگابایت

17:00:49

  • کامران

این روزها، خیلی کار سرم ریخته. طراحی برق یه مسافرخونه که بیست ماه مالکش برای دادن این کار بهم تعلل کرد و الان خیلی پیگیره که زودتر بهم برسون کارم لنگه.کارای توی شرکت که داره هی تلمبار میشه و چندین پروژه دست و پا شکسته که باید هر کدومو به سر و سامون برسونم. کار های مغازه که انگار تمومی نداره و حساب کتابایی که جور در نمیاد و بازار خراب خرداد ماه که تا به امروز هم کشیده و چشم اندازی برای تمومی این بازار خرابی نیستش.بچه ها که وقت نمی کنم زیاد باهاشون بگذرونم دوچرخه ای که دو سه ماهه برای خانوم کوچیک خریدم که واقعا بجز چار پنج بار نشده باهم بریم بیرون و سوار بشه.مرور درس های سال قبل خانوم بزرگ که امسال کلاس نهمی میشه و سال دیگه باید انتخاب رشته کنه. دو هفته ای که خونه بابا مامان نرفتم. استخر که دو هفته اس نرفتم. والیبال سه هفتس نرفتم که امروز می رم.روابط از دست رفته. روابط فراموش شده. کتاب های که باید بخونم و فکر به این که چقدر کتاب خوب هست نخوندم.

یه کار طراحی سایت گرفتم که به علت این که طرف دوستم بوده خیلی خیلی بیشتر از وظیفه و تعهدم عمل کردم و کلی بعد تحویل کار مجانی وقت گذاشتم و تازه فهمیدم طرف فکر می کرده وظیفمه و هنوزم دست از سرم بر نمیداره و بار ناتوانی شو رو دوشم گذاشته که این هم وسط این همه مشغله نوبره واقعا.

حس خفگی از تلمبار شدن این همه کار و دغدغه ذهنی.

برای یه مرد یه مساله غم انگیز همینه. همه ازت انتظار توجه دارن ولی کسی به خاطر اینکه ما موجودات زمخت ریش و سبیل دار ظاهرمون نمی خوره که نیاز به توجه داریم .یه جمله ای بود که اخیرا خوندم این بود اولین گلی که خیلی از ما مرد ها دریافت می کنیم روی تابوته.

دنیای مردونه دنیای ساده ای نیست.این زندگی واقعا نباید این قدر پیچیده و سخت باشه واقعا. ما برای بازی روی این سن تئاتر اونم بدون تمرین آمادگی نداریم.

دریافت
عنوان: گل لاله
حجم: 5.74 مگابایت
08:29:54
  • کامران

کلمات نگاه ما را به دنیا می سازند و نگاه ما به زندگی کلمات را. ما در چهارچوب کلمات است که در دنیای درون و برون خود زندگی می کنیم و در واگویه هامان با خودمان هم مستمسک و دست آویزی جز کلمات نداریم. وقتی برای چیزی کلمه نداشته باشیم لاجرم آن چیز در دنیای خیال ما راه ندارد. مثلا عرب ها برای پوست نازک روی هسته خرما کلمه دارند و به آن "قطمیر" می گویند ولی تا حالا شما به این هستی به این وجود هرگز فکر کرده اید؟ می دونید در قرآن به این پوست نازک اشاره شده است؟ (سوره 35 آیه 13)

نوع نگرش ما به جهان و هستی هم در کلمات موثر هستند. مثلا ما در فارسی به محل فرود و فراز هواپیما ها می گوییم "فرودگاه" یعنی محل و یا زمان فرود. نگاه ما به پایین آمدن هواپیما هاست.هواپیما کجا می نشیند مساله بوده و نه صعود و پرواز.گویا پرواز را حین کلمه ساختن به خاطر نسپرده اند و مساله فرود آمدن بوده است.

معادل انگلیسی این کلمه در انگلیسی Airport و در فرانسه هم مشابه همین کلمه با تلفظ متفاوتی است. خوب این کلمه از Air و Port تشکیل شده که سر هم به معنی دروازه آسمان است. می ببینید چقدر این نگاه قشنگ و متعالی است؟

تفاوت ملت ها از همین کلمات سرچشمه می گیرند و در سایر ابعاد تسری پیدا می کنند. آدم هایی لازم بوده بین ما باشد که بپرسد چرا اسب حیوان نجیبی است؟ چرا در قفسِ هیچ کسی کرکس نیست؟ آدم هایی که سر برآورند و بپرسند و دقیق و محتاطانه و بدون چهارچوب های ذهنی موجود به جهان نگاه کنند و بپرسند و پاسخ بیابند. ما نیازمند تفکر هستیم و باید بیشتر به دنیای کلمات توجه کنیم و بپرسیم چرا عقب مانده ایم؟

دریافت
عنوان: بهانه
حجم: 9.6 مگابایت
09:57:02
  • ۲ نظر
  • ۳۱ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۵۷
  • کامران

در ادامه بحث در مورد دنیای کلمات، یکی دیگر از کلماتی که در زبان فارسی رایج در ایران، کاربرد عقیم و بدی دارد و در جای بدی می نشیند کلمه فارغ التحصیل است.

آن طور که حتی در مورد کسی که کلاس اول دبستان را پشت سر گذاشته است این کلمه کج و زشت به کار برده می شود. مثلا روزنوشت های دزیره در این خصوص می نویسد.

امروز پرنسس از کلاس اول ابتدایی فارغ التحصیل شد  و جشن فارغ التحصیلی با شکوه هرچه تمام تر برگزار شد همراه با عمو موسیقی و شادی بسیار و رقص و جیغ و هورای بسیار .

این کلمه از دو بخش فارغ و تحصیل که با الف و لام تعریف عربی به هم چسبیده اند تشکیل شده است و خب چیزی که نیاز به توضیح و معنا ندارد البته معنی این دو کلمه است.

در لغت نامه دهخدا در توضیح کلمه فارغ می خوانیم:دست ازکارکشیده . پرداخته، خلاص شده و آزادگشته و نجات یافته. 

واقعا چرا باید کسی از درس آزاد شود و یا نجات یابد؟ این تفکر که کسی از تحصیل آزاد شده است چه نتیجه ای به همراه خواهد داشت؟ کلمات بار دارند و تاثیر می گذارند.

معادل انگلیسی این کلمه graduate می شود که به این صورت تعریف می شود :

successfully complete an academic degree, course of training, or (in North America) high school.

با موفقیت به اتمام رساندن یک دوره آکادمیک (دانشگاهی) ، دوره یا آموزش و یا (در آمریکای شمالی) دبیرستان.

من فکر می کنم کلید سعادت هر کشوری و هر سیستم زنده و پویایی در آموزش و اهمیت دادن به آن نهفته است و آموزش و استمرار آن می تواند آدم های حسابی از دل جامعه بیرون بکشد و فرمان ماشین پیشرفت را آدم های نخبه و آموزش دیده به خوبی در دست بگیرند.

فارغ از هر دلیل دیگری، قطعا و حتما بار معنایی کلمات در سعادت یک کشور یا مردم موثر است و با پیشرفت سریع علم، هیچ کسی در هیچ جایگاهی بی نیاز از یادگرفتن و تحصیل نخواهد بود و هیچ کسی را نمی توان فارغ التحصیل دانست و باید بجای این کلمه بد و زشت به جایگزین خوبی فکر کنیم.

گذشتن و رفتن پیوسته لازم است.

دریافت
عنوان: گذشتن و رفتن پیوسته
حجم: 3.99 مگابایت

16:19:55

  • ۱ نظر
  • ۳۰ خرداد ۰۳ ، ۱۶:۱۹
  • کامران

هیچ چیزی توی روابط به اندازه توقع آزار دهنده نیست. فرقی نمی کنه چه رابطه ای باشه. سم هر رابطه ای توقعه.توقع داشتن در وهله اول باعث آزار خود فرد میشه و در وهله دوم طرف مقابل رو معذب و گریزون می کنه.وقتی به کسی زنگ میزنی که حالشو بپرسی بعد سلام احوال پرسی شروع می کنه به گلایه که چی شد بعد انقد ماه (روز) بهم زنگ زدی و کلی غرولند می کنه. خب بنده خدا من زنگ نزدم یا نیومدم تو که دست و پاتو نبسته بودن که تو زنگ بزن تو پاشو بیا.خب ارتباط گرفتن با این جور ادم ها هر سری سخت تر و تلخ تر میشه تا این که کلا فاصله می گیری ازش و تموم میشه.

بد تر از تاثیر توقع روی روابط، توقع داشتن روح و روان خود آدم رو مثل خوره می خوره و باعث رنج و زجر درونی و مزمنی میشه. خیلی آدم ها از کسایی به من شکایت کردن و این که از فلان رفتارشون چقدر بی توقعی شون شده میگن. من همیشه می گم به حکم انسان بودن انتظار هر کاری از هر کسی داشته باشین و این موضوع نباید به دلیلی برای عذاب دادن خودتون بدل و تبدیل بشه.

آدم های امروزی به دلایل زیادی مشغله بیشتر و در نتیجه زمان کمتری دارند.این موضوع رو باید درک کنیم. اگر شما برای کسی کاری می کنی و توقع جبران داری تو در واقع رفتار معامله گرانه داری و رفتار خودت هم غلطه. من بانک اطلاعاتی از تولد افراد اطرافم داشتم و  خیلی حواسم بود که روز تولدشونو تبریک بگم. خوب توقع داشتم روز تولدمو این همه ادم تبریک بگن ولی در عمل کسی جز پدر و مادر و خواهر و برادرم کسی این کارو نمی کرد. خب دیدم باعث ناراحتیم میشه. بانک اطلاعاتی رو پاک کردم و به هیچ کسی دیگه واسه تولد زنگ نزدم یا تبریک نگفتم . مگر این که مثلا توی اینستاگرام دیده باشم که پستی گذاشته و یا کسی بهش تبریک گفته باشه و منم این کارو بکنم ولی این کارو واقعا بدون هیچ گونه انتظار مقابله به مثل انجام میدم.

من که دیگران رو نمی تونم عوض کنم ولی دستم به خودم که میرسه و خودمو تغییر می دم.

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟ به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟


دریافت
عنوان: غم زمانه خورم یا فراغ یار کشم؟
حجم: 14.9 مگابایت

11:05:25

  • ۱ نظر
  • ۲۹ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۰۵
  • کامران