در ستایش بطالت
همه ما دیدیم که توی فیلم ها یک نفر در یک جزیره متروک گیر می افتد و یک نامه را در یک بطری شیشه ای می گذارد و به آب می سپرد. فرستنده نامه اصلا نمی داند این نامه قرار است به چه کسی برسد. چه زمانی این نامه خوانده می شود و آیا نجات بخشی هست یا نه. این ایده همیشه برایم جالب بود : نوشتن برای هیچ کس، هیچ زمان، هیچ پاسخ. حالا که نگاه می کنم سال هاست من هم همین کار را کرده ام و برای کسی که نمی دانم کیست، چه زمانی خواهد خواند و چه پاسخی خواهد داد یا نداد می نویسم.
کامشین در وبلاگ اش مطلبی با این مضمون داره (که امشب پیداش نکردم) که همه در اینستاگرام خود را بزک و دوزک می کنند و چهره خوب و مطلوبی از خود به نمایش می گذارند ولی وبلاگ نویسی از این موضوع مستثنی است و ادم خیلی راحت تر می تواند خودش باشد. این فرصت خوبی است. واقعا فرصت خوبی است که از خود خود خود نوشت بی هیچ پیرایه ای و بزک دوزکی.
خیلی از ما که قدر موهبت زندگی را بیشتر می دانیم ولع خاصی برای بهره مندی از لحظه لحظه عمر داریم. پلن می چینیم و وقت مون رو تیکه تیکه با کارهای مختلف پر می کنیم. برای من روزمره کتاب، پادکست، ورزش و یادگیری (زبان یا برنامه نویسی یا دیگر امور مورد نیاز روزمره که نیاز به بهبود دارم ) رو شامل می شود.
زری هم در وبلاگ خوبش اشاره خوبی به برنامه های روتین روزمره کرده و اشاره خوبی به ترس و فشار و استرس ناشی از برنامه ریزی کرده و اینطوری نوشته است:
نیمه های اسفند ماه بود که موکل زنگ زد و برای فرستادن هدیه نوروزی آدرس گرفت. بین هدایایی که فرستاده بود، این سررسید قهوهای هم بود. همان موقع با خودم گفتم «هر روووووز، حتما هر روووووز تو سررسید خواهم نوشت». همان موقع هم از این تصمیمم ترسیدم. در اولین صفحه نوشتم:" ۱- روتین پوستی۲- روتین روزانه زبان خواندن۳- تمرین کتاب زویا پیرزاد۴- کار روی بیزینس پلن ۵- انجام کارهای شغلی"
گاهی واقعا نیاز به فاصله گرفتن احساس می کنم. از همه چیز از همه امور برنامه ریزی شده. از فکر کردن به امور یا اصلا از برنامه ریزی خسته می شوم.
احساس می کنم باید وقتی را به بطالت بگذرانم و از این موضوع هم باید لذت ببرم. بشینم یه فیلم خوب ببینم. بازی کنم یا برای خونواده وقت بیشتری بزارم. طبیعت هم همه سال رو به رشد اختصاص نمیده :) خوب منم جز همین طبیعتم دیگه. الان دو سه روزه کمتر وقت برای کتاب می گذارم و بیشتر سعی می کنم موسیقی گوش کنم و به هیچی فکر نکنم و تا می تونم استراحت کنم و وقتم رو به بطالت و بی برنامگی بگذرونم و به نظرم این اصلا بد نیست.
دیروز یه سر به رادیو دیو زدم دیدم اپیزود جدید داده و دقیقا موضوع مشابهی داره.اپیزد چهل و دوم رو از اینجا هم می تونید بشنوید و مثل من سر مست بشید و حظ کنید!
در مورد عنوان مطلب که اسم مقاله کوتاهی از برتراند راسل است اینجا اینطوری نوشته :
در ستایش بطالت مقالهای کوتاه است که در آن راسل به بررسی کار و ساعت آن به عنوان مسئلهای اقتصادی-اجتماعی میپردازد. به طور خلاصه راسل در این مقاله توضیح میدهد که اگر مردم زمان کار خود را کاهش دهند و به عنوان مثال فقط چهار ساعت در روز کار کنند بیکاری کاهش خواهد یافت و به دلیل فراغت ایجاد شده، شادی در جوامع افزایش پیدا خواهد کرد. این مسئله بسیار ساده و بدیهی به نظر میرسد. با این حال راسل در مقالهی پیشرو با دیدگاهی جامعه شناسانه و فلسفی از نظر مفهوم ثروت و حتی شادی و خوشبختی ظرفیت و مفهوم شادمانی ناشی از فراغت را مورد بررسی قرار میدهد. به عبارت دیگر مقالهی راسل تحقیقی عمیق است بر موضوعی که به اشتباه آنرا بدیهی میپنداریم.
یکی از دوستانم دوره ای افسردگی گرفته بود، تراپیست بهش گفته بود دو سه ساعت در روز همینطور روی تخت دراز بکش، به هیچ چیز فکر نکن، و خودت را بخاطر این هیچ کاری نکردن شماتت نکن.