باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ــ داغداران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
دریافت
حجم: 6.36 مگابایت
08:53:45
- ۰ نظر
- ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۵۳
باش تا نفرین ِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ــ داغداران ِ زیباترین فرزندان ِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
دریافت
حجم: 6.36 مگابایت
08:53:45
چیزی که حس می کنم اینه که دارم در یک سیستم وبلاگی متروکه مطلب می نویسم. علی رغم امکانات قابل قبولی که بیان فراهم کرده است، و پخش نکردن تبلیغات در وبلاگ ها و تنظیمات خوبی که برای انتشار هر مطلب داره و مزایای فراوون دیگه اش، احساس می کنم متولیان این سیستم ، بیان را رها کرده و به حال خود گذاشته اند. چیزی که ادعای آن را دارد و از اول حتی بدون دعوتنامه امکان استفاده از این سیستم وجو نداشت ، حالا با یک سیستم بی در و پیکر و بدون مدیریت مواجه هستیم. وقتی لیست وبلاگ های به روز شده بیان را نگاه می کنیم با انبوه وبلاگ های تبلیغاتی و غیر مولف و بی کیفیت و اسپم مواجه هستیم.این وبلاگ الان سر لیست وبلاگ های بیان است.
لیست وبلاگ های برتر بیان مربوط به سال 96 است.(6 سال از سال 96 گذشته است)
در سیستم تماس با بیان هم خبری نیست و هیچ پاسخگویی وجود ندارد و شماره تلفن سیستم بیان هم قطع است!
حتی سرویس های مزخرفی مانند بلاگفا و بلاگ اسکای هم اینطوری به حال خودشون رها نشدن.
دریافت
عنوان: نگو بدرود
حجم: 8.02 مگابایت
23:21:10
امروز این شعر رو زیاد زمزمه می کردم گفتم شما هم بشنوید و اگه خوشتون اومد با من زمزمه کنید!
دریافت
عنوان: یاران (داریوش)
حجم: 9.29 مگابایت
11:45:48
امروز در انتظار گودو اثر ساموئل بکت رو امروز شروع کردم. حکایت دو انسان فقیر و فلاکت زده که به دعوت گودو زیر درختی خشک سر راه به انتظار او نشسته اند.روز اول بعد از کلی انتظار کودکی به ایشان اطلاع می دهد گودو امروز نمی آید ولی فردا حتما خواهد آمد. آن دو فردا دوباره زیر درخت به انتظار می نشینند و پس از زمان طولانی انتظار همان کودک با این پیام که گودو امروز نمی آید ولی فردا حتما خواهد آمد دوباره به سراغشان می آید ولی ولادیمیر و استراگون تصیمیم خود را می گیرند.(برید کتاب رو بخونید!)
ماجرا به هر حال ماجرای آشنایی برای ما است و هر سخنی در این مورد اضافه و به گزاف است.
دریافت
عنوان: لب خندان تو
حجم: 13.1 مگابایت
08:51:12
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت |
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت |
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد | با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت |
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل | شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت |
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود | تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت |
دیدهام میجست و گفتندم نبینی روی دوست | خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت |
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین مینمود | کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت |
سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق | اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت |
دریافت
عنوان: دوش دور از رویت ای جان،جانم از غم تاب داشت
حجم: 4.05 مگابایت
16:39:15
وقتی به چیزی یا کسی تقدس نسبت می دهیم آن چیز از هر گونه انتقاد و ایرادی مبرا می شود. این نقطه شروع سلطه جویی چیز مقدس می شود.باید بتوان به هر چیزی نگاه نقادانه داشت. نگاه نقادانه و اصلاح گرانه و تقدس در دو سوی یک جنگ نابرابر و غلط هستند. بدترین چیز مقدس سیستم حکومتی است. وقتی یک سیستم حکومتی نقاب تقدس بر می دارد دیگر خبری از اصلاح در آن نیست چرا که چیز مقدس اشتباه نمی کند.عذر خواهی نمی کند. اصلاح نمی شود و پاسخگویی هم ندارد.
حکومت بر خواسته از اراده جمعی مردم است و ارزش آن به نقاب تقدس نیست و تنها و تنها وظیفه یک سیستم حکومت برآوردن نیاز های اولیه همه مردم از جمله آزادی های اولیه انسانی، تامین امنیت و رفاه یک ملت است.و در درجه دوم توسعه و رشد و ارزش افزایی برای مردم است. این حکومت ارزشمند و ستودنی است ولی مقدس نیست.
باید بتوان به هر چیزی انتقاد کرد. انتقاد. این کلمه هیچ مرزی ندارد. انتقاد سازنده و غیر سازنده نداریم. حتی انتقاد هم مقدس نیست. باید مرز انتقاد و توهین البته مشخص باشد.
دریافت
عنوان: خط بکش
حجم: 26.5 مگابایت
10:11:58
یک نکته خیلی مهمی که باید بهش توجه کنیم اینه که وقتی رو به استراحت و طبیعت و ورزش اختصاص بدیم. درسته کار کردن لذت خودشو داره ولی اینها هم مهمه. الان که اردی بهشته باید طبیعت رو دریابیم و ازش لذت ببریم.
دوچرخه سواری هم این روزها حال و هوای خودشو داره و منم که عاشق این ورزشم. این ورزش خطرات و مخاطرات خودشو هم داره دیگه. این که توی جاده با ماشین یا موتور روت میگیرن یا یه دفعه نعره میزنن یا توی شهر در مسیر های دوچرخه سواری پارک کردن و راه رو سد کردن یا بساط کردن.واسه همین داشتن کلاه ایمنی با کیفیت و خوب توی این ورزش خیلی مهمه.اگه خانم باشی مسلما و متاسفانه این مسائل و مزاحمت ها بیشتر پیش میاد.
هر چیزی که میاد باید باهاش فرهنگشم بیاد.
توی قمقمه آب ، آب خالی نریزین. من معمولا یه سر قاشق نمک، یک قاشق شکر و کمی آب لیمو تازه به قمقمه آب اضافه می کنم. اینطوری املاح بدن افت نمی کنه و می تونین مسافت های طولانی تری رو رکاب بزنین. خرما و سیب رو هم من سعی می کنم همراهم داشته باشم که حین رکاب زدن و یا زمان استراحت بخورم.
وقتی رکاب میزنم هم ترجیح میدم یه هدست کوچیک و تو گوش برو () بزنم و همزمان با رکاب زدن کتاب صوتی گوش کنم. دقت کنید از هدست های بزرگ استفاده نکنید! چون موتوریا هوس می کنن از سرتون بقاپن و ممکنه زمین بخورین و جز دزدیده شدن هدست گرون قیمت، خودتون یا دوچرخه آسیب ببینید.
عنوان: گل های تازه شماره 176
حجم: 47.9 مگابایت
16:40:40
نمیشه از محسن نامجو گفت و ازین ترانه نابش چیزی نگفت.
شیوهی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
چون به لعلش میرسی، خدا خدا
جان بده و دم مزن عزیز من
نرخ چنین گوهری، نقد روان دادن است
من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم
چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان
با ما بیوفا تو که نبودی
بیمهر و وفا تو که نبودی
پرجور و جفا تو که نبودی
دور از دل ما تو که نبودی
من از دست غمت، من از دست غمت، عزیزم
چه مشکل ببرم جان، چه مشکل ببرم جان
شیوهی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است....
15:23:23
عین عاشقی روایتی شیرین از عشق به بیانی ساده و بسیار سرراست و بدور از هرگونه پیرایه است.حسین وحدانی به خوبی و زیبایی از عشق گفته است و آفات آن را بیان کرده است.
این کتاب ، برای من که این روزها دارم بار دوم می خونمش بسیار گوارا و شیرین است. من کتاب های صوتی که آقای رضا عمرانی می خونه رو خیلی دوست دارم . کتاب هایی که از ایشون شنیدم مثل بادبادک باز یا هزار خورشید تابان ،دختری که رهایش کردی ،سری کتاب های کوتاه شرلوک هلمز ، همین کتاب و بسیاری دیگه، جدا از عالی بودن محتوای خود کتاب، اجرای هنرمندانه ایشون زیبایی و جذابیت دو چندانی به کتاب ها می بخشید. مثلا در کتاب بادبادک باز یا هزار خورشید تابان از ایشون نه یک کتاب خوانی صرف بلکه یک نمایش صوتی یک نفره تمام عیار را می شنوید.
در این کتاب می خونید:
ما محتاج رعایتیم انگار، چه وقتی معشوقیم و کسی دوستمان می دارد، چه وقتی عاشقیم و کسی را دوست می داریم. ما، همین ما که می توانیم در این آشفته بازار فروش عشق های یک بارمصرف در رنگ ها و اندازه ها و مدل های گوناگون، با یک پیامک سر و ته یک رابطه را هم بیاوریم یا کهنه ای را نو کنیم، دلمان رعایت می خواهد؛ رعایت شدن، رعایت کردن. رعایت، همان چیزی است که ما توی زندگی هامان گمش کرده ایم. همان که گم شدنش گلدان هایمان، آدم هایمان، عشق هایمان را خشکانده است.
اگر اهل کتاب خواندن هستید و از کتاب صوتی لذت می برید عین عاشقی فراموش نشه!
09:01:11
امشب فیلم مست عشق رو دیدیم. این فیلم یک برداشت سینمایی از یک برهه از زندگی و زمانه حضرت شمس و حضرت مولانا است. پس نمیشه به عنوان یک اثر علمی متقن بهش نگاه کرد ولی به جنبه های خوبی پرداخته شده بود و برای من که موضوع برام جذابه نتیجه اش پیدا کردن جواب یکی دو تا از سوالام بود.
فیلم از جنبه سینمایی بسیار جذاب و صحنه ها بسیار خوب و زیبا بود.به قول حمید دوستم عکسای فیلم قشنگ بود😅
پ.ن: سینما سانس ساعت ده شب و ده و چهل دقیقه اش نیم بها بود و واقعا استقبال عالی شده بود و سینما پر بود
ما هر کدوم یک ظرف وجودی داریم که به مرور هرچی بیشتر توش میریزیم بزرگتر میشه. با چی پر میشه؟ با کلماتی که یادمی گیریم.با تجربه هایی که کسب می کنیم. با بازی هایی که می کنیم. و بالاخره با کتاب هایی که می خونیم.
این ظرف رو به امان خودش رها کنی همونقدی می مونه ولی این ظرف هیچ وقت لبریز نمیشه.
نمی دونم تجربه اشو داشتی یا نه. ولی اگه یک کتابو بار دوم به بعد بخونی هی می بینی یک چیزای جدیدی فهمیدی. این همون بزرگ شدن ظرف وجودیه که ظرفیت بزرگتری برای درک مفاهیم بزرگتر و غنی تر ایجاد می کنه.
یک تجربه ای که من به کتاب خون ها می گم اینه که بجای اینکه چند کتاب بخونید ، یک کتاب خوب رو چند بار بخونید.
کتاب شوروی علیه شوروی با زبانی طنز آمیز و تلخ در باره شوروی سوسیالیستی دوره برژنوف و خروشچف صحبت می کند. روایت داستان گونه و روان و شیرین و در عین حال تلخ است.این کتاب به وقایع روزمره در شوروی تحت زمامداری حاکمان توتالیر می پردازد. روایت حاکمانی که غرب را دشمن خود می خوانند ولی خود و فرزندان خود مرتب و مدام با بودجه دولتی به غرب سفر می کنند و بعضا شهروند کشور های غربی هستند. روایت روز به روز فقیر تر شدن مردم و ادعای فتح قله ها توسط رهبران و مدیران سیستم سوسیالیستی. روایت خفقان و سانسور شدید بر مطبوعات و اخبار و کتاب ها و رسانه ها. روایت فروشگاه های خالی از اجناس برای فروش و پروپاگاندای حکومتی در فروشگاه دولتی از فراوانی اجناس.
روایت روایت آشنایی است و کتاب بسیار لذت بخش و جذاب. برای من ظهور و شوروی سوسیالیستی از لنین تا گورباچف بسیار آموزنده و جذاب به نظرم می رسد و برای من که "مجمع الجزایر گولاگ" و "مهیای رقصی در برف" را زندگی کرده ام، فوق العاده جذاب بود.
من از حوالی سال 1381که با اینترنت مواجه شدم با وبلاگ نویسی آشنا شدم و سرویس های مختلفی نظیر بلاگفا (که اولین بود) ، بلاگ اسکای، میهن بلاگ و سرویس وردپرس ( که خیلی سریع فیلتر شد) و بلاگ اسپات را تجربه کردم. احساس آرامش و آزادی و امنیت رو توی سرویس ها وردپرس و بلاگ اسپات می شد حس کرد ولی خب بودند کسایی که بخاطر نوشتن در سرویس های وبلاگ جان ارزشمندشونو از دست دادند.
من فکر می کنم از سال 91 عضو سیستم بیان شدم و با توجه به تجربه نوشتن در سرویس های ایرانی و حذف شدن نوشته هام و یا حذف کلی وبلاگم علاقه و تمایلی به نوشتن در سرویس های ایرانی نداشتم.بیان با سیستم به مراتب قوی تر که ایجاد کرده تمایل من را به نوشتن در وبلاگ احیا کرده است.
امیدوار هستم این تصور من و نظر من در خصوص این سرویس وبلاگ باقی بماند.
می نویسم تا زنده هستم.
پ.ن : یک وبلاگ قدیمی در این سیستم دارم که علی رغم چندین بار درخواست حذف، حذف نشده است. این هم از مشکلات سرویس بیان
یکی از نکات مهمی که توی کتاب خوندن مد نظرمه اینه که یه کتاب رو وقتی خوب و مفید میشناسم و یا از خوندنش لذت بردم ، دوباره و سه باره و چند باره میخونمش. هم این حظ هی بیشتر میشه چون نکاتی که خوند رو بهتر و درک می کنم و نکاتی که ازش غافل بودم رو متوجه میشم.
کتاب خوندن شباهت هایی به فیلم دیدن داره. ممکنه کتابی که برای من جذاب باشه برای شما جذاب نباشه. برای همینه که موافق معرفی کتاب نیستم ولی ادمای کتابخون خوبه از کتابایی که خوندن و خوششون اومده بگن. ممکنه کسی سلیقه اش شبیه شما باشه و حتی اگه نباشه از وجود ادمای کتابخون مطلع میشه و تشویق به کتاب خونی میشه . گرچه کتاب خوندن فضیلت نیست.