روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

مست عشق

امشب فیلم مست عشق رو دیدیم. این فیلم یک برداشت سینمایی از یک برهه از زندگی و زمانه حضرت شمس و حضرت مولانا است. پس نمیشه به عنوان یک اثر علمی متقن بهش نگاه کرد ولی به جنبه های خوبی پرداخته شده بود و برای من که موضوع برام جذابه نتیجه اش پیدا کردن جواب یکی دو تا از سوالام بود.

فیلم از جنبه سینمایی بسیار جذاب و صحنه ها بسیار خوب و زیبا بود.به قول حمید دوستم عکسای فیلم قشنگ بود😅

پ.ن: سینما سانس ساعت ده شب و ده و چهل دقیقه اش نیم بها بود و واقعا استقبال عالی شده بود و سینما پر بود

  • ۰ نظر
  • ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۰:۲۳
  • کامران

ما هر کدوم یک ظرف وجودی داریم که به مرور هرچی بیشتر توش میریزیم بزرگتر میشه. با چی پر میشه؟ با کلماتی که یادمی گیریم.با تجربه هایی که کسب می کنیم. با بازی هایی که می کنیم. و بالاخره با کتاب هایی که می خونیم.

این ظرف رو به امان خودش رها کنی همونقدی می مونه ولی این ظرف هیچ وقت لبریز نمیشه.

نمی دونم تجربه اشو داشتی یا نه. ولی اگه یک کتابو بار دوم به بعد بخونی هی می بینی یک چیزای جدیدی فهمیدی. این همون بزرگ شدن ظرف وجودیه  که ظرفیت بزرگتری برای درک مفاهیم بزرگتر و غنی تر ایجاد می کنه.

یک تجربه ای که من به کتاب خون ها می گم اینه که بجای اینکه چند کتاب بخونید ، یک کتاب خوب رو چند بار بخونید.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۱۰
  • کامران

کتاب شوروی علیه شوروی با زبانی طنز آمیز و تلخ در باره شوروی سوسیالیستی دوره برژنوف و خروشچف صحبت می کند. روایت داستان گونه و روان و شیرین و در عین حال تلخ است.این کتاب به وقایع روزمره در شوروی تحت زمامداری حاکمان توتالیر می پردازد. روایت حاکمانی که غرب را دشمن خود می خوانند ولی خود و فرزندان خود مرتب و مدام با بودجه دولتی به غرب سفر می کنند و بعضا شهروند کشور های غربی هستند. روایت روز به روز فقیر تر شدن مردم و ادعای فتح قله ها توسط رهبران و مدیران سیستم سوسیالیستی. روایت خفقان و سانسور شدید بر مطبوعات و اخبار و کتاب ها و رسانه ها. روایت فروشگاه های خالی از اجناس برای فروش و پروپاگاندای حکومتی در فروشگاه دولتی از فراوانی اجناس.

روایت روایت آشنایی است و کتاب بسیار لذت بخش و جذاب. برای من ظهور و  شوروی سوسیالیستی از لنین تا گورباچف بسیار آموزنده و جذاب به نظرم می رسد  و برای من که "مجمع الجزایر گولاگ" و "مهیای رقصی در برف" را زندگی کرده ام، فوق العاده جذاب بود.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۵۵
  • کامران

من از حوالی سال 1381که با اینترنت مواجه شدم با وبلاگ نویسی آشنا شدم و سرویس های مختلفی نظیر بلاگفا (که اولین بود) ، بلاگ اسکای، میهن بلاگ و سرویس وردپرس ( که خیلی سریع فیلتر شد) و بلاگ اسپات را تجربه کردم. احساس آرامش و آزادی و امنیت رو توی سرویس ها وردپرس و بلاگ اسپات می شد حس کرد ولی خب بودند کسایی که بخاطر نوشتن در سرویس های وبلاگ جان ارزشمندشونو از دست دادند.

من فکر می کنم از سال 91 عضو سیستم بیان شدم و با توجه به تجربه نوشتن در سرویس های ایرانی و حذف شدن نوشته هام و یا حذف کلی وبلاگم علاقه و تمایلی به نوشتن در سرویس های ایرانی نداشتم.بیان با سیستم به مراتب قوی تر که ایجاد کرده تمایل من را به نوشتن در وبلاگ احیا کرده است.

امیدوار هستم این تصور من و نظر من در خصوص این سرویس وبلاگ باقی بماند.

می نویسم تا زنده هستم.

پ.ن : یک وبلاگ قدیمی در این سیستم دارم که علی رغم چندین بار درخواست حذف، حذف نشده است. این هم از مشکلات سرویس بیان

  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۲:۱۰
  • کامران

یکی از نکات مهمی که توی کتاب خوندن مد نظرمه اینه که یه کتاب رو وقتی خوب و مفید میشناسم و یا از خوندنش لذت بردم ، دوباره و سه باره و چند باره میخونمش. هم این حظ هی بیشتر میشه چون نکاتی که خوند رو بهتر و درک می کنم و نکاتی که ازش غافل بودم رو متوجه میشم.

کتاب خوندن شباهت هایی به فیلم دیدن داره. ممکنه کتابی که برای من جذاب باشه برای شما جذاب نباشه. برای همینه که موافق معرفی کتاب نیستم ولی ادمای کتابخون خوبه از کتابایی که خوندن و خوششون اومده بگن. ممکنه کسی سلیقه اش شبیه شما باشه و حتی اگه نباشه از وجود ادمای کتابخون مطلع میشه و تشویق به کتاب خونی میشه . گرچه کتاب خوندن فضیلت نیست.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۱۵
  • کامران

در حکومت های توتالیر شبیه چین که حداکثر کنترل  شهروندان را مدنظر قرار می دهد، یکی از ابزار ها عکسبرداری روزانه از افراد و شهروندان است. این کار با ابزار های مختلفی که خواسته یا ناخواسته است‌ . روش های معمولی مثل گرفتن کارت های شهروندی از قبیل کارت های هویتی یا گذرنامه است. اما یک ابزار خیلی مهم عکسبرداری روزانه از شهروندان توسط دستگاه های خودپرداز است. هر دستگاه خودپردازحین عملیات بانکی از شهروندان عکس های مختلفی می گیرد.شهروندان چینی مرتب در معرض این عکسبرداری ها هستند.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۴۲
  • کامران

دیشب با یکی از بچه های خوب کوه صحبت می کردم که اسفند ماه پارسال در صعود از دماوند حدودا سی صد متر سقوط داشته و خدا رو شکر تونسته زنده برگرده. نکات مهمی رو گفتن که به نظر من چند نکته حائز اهمیت تر بود.

1- تمکین به تصمیم جمعی :ظاهرا صعود به دلیل  وضعیت آب و هوایی میسر نبوده و تصمیم به برگشت می گیرن. مهمه که همه با تصمیم جمعی همراهی کنن.

2-قبول مسئولیت و تفویض نکردن آن به کسی که آمادگی آن را ندارد: چیزی که من از این ماجرا درس گرفتم مسئولیت رو به کسی که امادگی شو نداره تفویض نکنم.

3-توجه به تجهیزات.(کفش و کرامپون و هد لایت)  چیزی که خیلی توجهمو جلب کرد داشتن تجهیزات مناسب توسط این دوستم بوده که روشن موندن چراغ هدلایت یکی از دلایل پیدا شدن راحت ایشون بعد سقوط بوده.و کفش و کرامپون با کیفیت به توقف سقوط کمک مهمی کرده .

4- وجود گوشی موبایل یا GPS : پس از حادثه با تماس موقعیت مکانی خودشونو اعلام می کنن . گرچه بعد از 24 ساعت ولی بالاخره امدادگر ها میرسن.

5-داشتن لباس مناسب فصل : علی رغم سقوط و افت فشار خون احتمالی پس از آن و برودت -30 درجه سانتیگرادی داشتن لباس مناسب برای بقا خیلی به نظرم مهم اومد و با دیدن عکس های حادثه به نظرم اومد که با این شرایط اگر دوستم لباس مناسبی نداشت شرایط برای بقا اصلا مناسب و ممکن نبود.

یک نکته ای که هست و خیلی به نظرم مهمه اینه که بعضی از کوهنوردا میرن کوه که بمیرن و متاسفانه ما جامعه کوهنوردی رسم بدی که داریم از مرده ها و آسیب دیده ها تجلیل می کنیم. به هر حال کوهنوردی یک ورزشه و برای سلامتیه نه برای مردن.

  • ۰ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۴۹
  • کامران

هرچی یک جامعه به رفاه نزدیک تر باشه عطش توجه به مسایل ماورایی کمتر میشه. عکس این قضیه هم هست. هرچی یک جامعه به سمت سقوط بره افرادی که درگیر این مسائل هستند بیشتر غرق می شن.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۷:۱۸
  • کامران

یک مساله ای که از آن برداشت های مذهبی میشه دلگیری عصر جمعه است. که به امام دوازدهم شیعه مربوطش می کنند. این مساله دلگیری روز تعطیل در همه دنیا وجود داره.عصر یکشنبه در کشورهای دیگه هم مشابه عصر جمعه ماست. دلیلشم آزادیه. ما در بقیه روزهای هفته برنامه داریم و معمولا موظف به انجام امور محوله هستیم. به فرمایش یالوم آزادی منجر به روان نژندی می شود.

یکی از کاربرد های مذهب همین سلب آزادی است که مانع روان نژندی های ناشی از این ساحت می شود.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۸:۵۴
  • کامران

یکی دیگر از جنبه هایی که سیستم در ایران نابود کرده بی معنی و گاهی بد معنی کردن کلمات است. ضمن احترام به قشر معلم ، اطلاق کلمه فرهنگی به این قشر قالبا محترم اشتباه است.

من فکر می کنم فرهنگی کسی است که در سال حداقل دو سه کتاب خوب بخواند، یکی دو تئاتر خوب و سه چهار تا فیلم خوب ببیند و یک آلبوم موسیقی خوب بشنود که در واقع خیلی از معلم ها در سی سال خدمت خود به این مسائل نزدیک هم نمی شوند.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۴۱
  • کامران

امروز روز جهانی کارگره. امروز رو در شرایطی میگذرونیم که با حقوق یک روز مطابق قانون با توجه به تورم شدید، عملا خرید ناچیزی می توان کرد. برای من حقوق روزانه ام کفاف یک وعده نهار هم نمی دهد. در این روز با این وضعیت در مورد حق کارگر صحبت کردن بیشتر شبیه شوخی است. این روزها دارم کتاب سرگذشت ندیمه رو می خونم. توی هفته ای که گذشت کتاب های سقوط و بیگانه رو خوندم . هر دوش خیلی خوب بود.

بیگانه

توی ویکی پدیا خلاصه کتاب بیگانه رو اینطوری میخونیم.

این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف می‌کند که مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ می‌دهد.

داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی‌تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.

همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن («مرد عرب») و دوستانش برمی‌خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک‌کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.

در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز می‌شود. در این‌جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بی‌تفاوتی برخورد او بر دیگران می‌گذارد رو به رو می‌شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روان‌شناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت‌های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی‌دهد و بی اعتناء باقی می‌ماند- از درد تأثیر نمی‌پذیرد یا آن را حس نمی‌کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی‌اش تفسیر می‌کند. او به اعدام محکوم می‌شود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ می‌رسد، فراهم می‌آورد.

سقوط طوریه انگار یکی نشسته داره واستون حرف میزنه . چقدم حرفاش شیرینه و به دل می شینه.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۲۸
  • کامران

روزهای کامل

فیلم روایتگر مردی است که زندگی را به تنهایی و از طریق نظافت سرویس های بهداشتی می گذراند.برنامه روزانه او با نظم خاصی شروع می شود. او بدون هیچ آلارمی قبل از طلوع آفتاب بیدار شده و روتین روزانه را انجام میدهد و با لبخند و روحیه عالی به سراغ ماموریت های روزانه خود می رود. توجه اون به گیاهان و لذت تماشای طبیعت لابلای کار روزانه قابل ملاحظه است. او با دوربین ساده از این مناظر عکس برداری می کند. در خلال فیلم با افرادی برخورد می کند که باعث آشنایی بیشترمون با این فرد می شود. به نظر من مهم ترین بخش از این شخصیت جذاب مطالعه روزانه اون و تعهد به آن است. برای من این قضیه خیلی جذاب بود.

فیلم فراز و نشیب خاصی نداره ولی به نظر من بسیار جذاب بود.

روزهای کامل

  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۳۰
  • کامران

این وب سایت شخصی من است. من بعد تلاش می کنم روزانه به صورت خلاصه و مختصر و مفید در این بلاگ بنویسم.

ممکن است این مطلب بعدا به روز شود

  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۰۵
  • کامران
روزنوشت های شخصی من
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب