روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

۵ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

همه ما فکر می کنیم اگر بجای فلان ماشین، فلان ماشین را داشته باشیم، یا از فلان گجت استفاده کنیم یا یک باغ ویلا بیرون شهر داشته باشیم خوشبخت تر یا لااقل خوشحال تر هستیم. چیزی که ذهن منو مدت ها درگیر کرده بود تا در کتاب هنر خوب زندگی کردن دوباره به همین نکته توجهم جلب شد. واقعا خوشحالی از خریدن یک چیز جدید معمولا از کمی قبل از خرید آن تا کمی بعد خرید ادامه داره و داشتنش بعدا چیزی به خوشحالی مون باز نمی کنه. مثال کتابو بگم که می گفت خرید یه قایق تفریحی دو لحظه خوشحال کننده داره ، لحظه ای که میخریش و لحظه ای که می فروشیش. همه این ولخرجیا واقعا برامون اونقدری که تصور می کنیم خوشحال کننده نیست و ذهن ما معمولا در مورد خوشحالی ناشی از داشتن چیزای جدید اغراق می کنه و ما رو گول می زنه.

معمولا خرید های از روی هوس و نه از سر نیاز فقط ما رو بی پول تر می کنه و به نظر من بجای خرید بدهی باید سرمایه بخریم.

بدهی هر چیزیه که از پولمون کم می کنه و سرمایه هرچیزیه که پولمونو زیاد می کنه. مثلا یه ماشین که برای استفاده شخصی تهیه میشه بدهیه و همون ماشین اگه به یه شرکت کرایه بدیم سرمایه میشه.

البته که خوندن پدر بی پول پدر ثروتمند هم خیلی توی دیدگاه مالی موثره و از کتابای خوبیه که خوندم.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۴۸
  • کامران

دیروز یه ساختمون رو بازدید کردم که سازنده هر طبقه رو به چار پنج نفر فروخته بود و فرار کرده بود. خانم مهندس ناظر پروژه هم از اساس به این پروژه سر نزده بود. تقریبا توی این ساختمون همه چیز نمایشی و مضحک بود. از لوله کشی دروغین برق تا بستن کامل سقف بدون هر گونه لوله ارتباطی. توی هر باکس هم از طرف هر لوله سیم کشی به طول نهایتا سی سانتی متری کرده بود که از هر قوطی پریز یا کلید سیمو میکشیدی نهایتا سی سانتی متر سیم دستتو می گرفت که طبیعتا راه به هیچ جایی نمی برد. سیم کشی اعلان حریقش با سیم معمولی بود (باید کابل نسوز باشه) . کارگاه نبود میدون جنگ بود. یه آپارتمان هفت هشت واحدی نگهبان مسلح داشت چون تقریبا هر روز با هجوم انبوه نفراتی مواجه بود که دنبال وارد شدن به یکی از واحد ها که به سه چار نفر دیگه فروخته شده بود ، بودن.

برق کارگاهی هم کاملا شبیه شبکه عصبی از سیم های سایز های مختلف و چند تکه بود که با چسب برق وصله و پینه شده بود.

از نظر دادگاه و در خیالات قاضی های پرونده های این چنینی ناظرین به صورت 24 ساعته در محل پروژه باید حضور داشته باشند و نقطه نقطه کار تحت کنترل داشته باشند. چه قبول داشته باشیم چه نه این وضعیت و انتظاریه که قانون از یه ناظر داره.

تنها دستاویز ما بازدید منظم و ارایه گزارشات منظم به شهرداری و صدور دستورات اجرایی به مجری قانونی هست و ابزار دیگه ای نداریم.

خانم مهندس قضیه ما اصلا در ایران نبود و مطمئنا حتی یک بازدید ازین پروژه نداشت و دستش خالیه از نظر قانونی. 

من سخته برام درک قبول مسئولیت سنگین نظارت و گرفتن حق الزحمه (هر چند ناچیز) و انجام ندادن حتی یک بازدید از پروژه. برای من درک این حجم از بی خیالی و بی مسئولیتی واقعا سخته. این که شما حق الزحمه رو گرفتی و کلا از ایران رفتی و  هیچ کسی رو هم برای انجام بازدید هات معرفی نکردی (گرچه غیر قانونیه ولی بهتر از بی عملی محضه) توی پروژه های این چنینی که پای قاضی، دادستان، شهرداری ، نظام مهندسی و کلی مالک بی ملک و مالباخته طرف هستی واقعا دردسر بزرگی داره و باید به تبعاتش سخت توجه کرد.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۰۱
  • کامران

دوباره شروع کردم هنر خوب زندگی کردنو می شنوم. توی فصل سه در مورد سیستم اتوپایلوت (پرواز اتومات) هواپیماها می گفت و اینکه این سیستم میزان انطباق پرواز رو با مسیر از پیش تعیین شده رو توی هر ثانیه مکررا چک می کنه و بر اساس میزان انخراف دستورات لازمو مکررا صادر می کنه.

بعد اومد این مساله رو به خیلی از اهداف ‌و روابط تعمیم داد و گفت ما توی روابطمون یا اهدافمون باید مشابه این قضیه عمل کنیم و اگر خواهان رسیدن به هدفامون هستیم یا انتظار داشتن یه رابطه خوب داریم مدام باید حواسمون به پایش وضعیت موجود و انحراف از هدف باشه و دائم به فکر اعمال اصلاحات و اقدامات لازم برای رفع انحرافات باشیم.

خیلی سخت شد آخرش که اگه متوجه نشدین دوباره بخونید!

پ.ن:خیلی خوبه که توی رابطه خصوصا مدام بهش رسیدگی کنیم. اشتباهی که جوونای امروزی می کنن و بعد شش ماه تا دوسال که جاذبه های جنسی تموم میشه دیگه هیچی براشون نمی مونه و زود جدا میشن.
توی رابطه هست که باید خود پارتنرمونو بپذیریم . نخایم عوضش کنیم و تلاش کنیم که تفاوت ها رو در سلایق و در نوع نگاه درک کنیم.
حرف بزنیم و قهر نکنیم و قلدری نکنیم و حرمت ها رو نگه داریم.

  • ۱ نظر
  • ۱۳ خرداد ۰۴ ، ۱۸:۵۹
  • کامران

مداومت و استمراره که عادت های خوبو می سازه. امروز فکر می کنم ۱۰۰ روز از حل مدام پازل های شطرنجی و ۴۲۳ روز از مطالعه مستمر کتاب من میگذره که توی این مدت ۱۰۰ کتاب رو مطالعه کردم.

می تونم ساعت ها رکاب بزنم و با دوچرخه فاصله بین دو شهر رو طی کنم.

بچه تر که بودم پنجم دبستان که بودم چون نسبت به همسالانم جثه کوچکتری داشتم کسی برای دزد و پلیس منو انتخاب نمی کرد. یه بار این کارو کردن من به هم تیمیام گفتم سریع ترین ادم مدرسه رو به من بسپرین. مسخره شدم ولی وقتی شروع کردم به دنبال کردنش بی وقفه این کارو کردم. انقدر آروم پشت سرش دویدم تا تسلیم شد.

اونجا بود، دقیقا همون پنجم دبستان که به این ایمان رسیدم که استمرار و سماجت تنها راه پیروزیه.

ما هممون هر روز توی یه نبرد نابرابر مشغول جنگیدنیم و گاهی خسته هم میشیم ولی باید باور کنیم که دنیا عادلانه نیست و باید با استمرار حقمونو از گرگ زمونه بگیریم.

استعداد مهمه ولی استمراره که پیروزی میاره.

امروز اخرای کتاب هنر خوب زندگی کردن حرف قشنگی زد که خیلی کیف کردم گفت خوشبختی تعریف سلبی داره میدونیم خوشبختی چی نیست ولی نمی تونیم بگیم خوشبختی چی هست.

  • ۲ نظر
  • ۱۲ خرداد ۰۴ ، ۱۹:۵۸
  • کامران

من سعی کرده بودم یک فرمت خاص رو توی نوشته هام رعایت کنم. این کار زمان ایجاد هر پست رو به حدودا یک ساعت طول می داد. سعی می کنم فقط بنویسم و از ارجاع متن حتی الامکان پرهیز کنم. دیگه موسیقی هم نمیزارم چون اصلا معلوم نیست سیستم وبلاگ بیان به چه سمتی میخاد بره و سعی می کنم بیشتر بنویسم.

البته مخاطب خاصی هم ندارم.

خیلی مطالب زیاد و حرفای زیادی به ذهنم میرسه ولی تا به نوشتن ختم بشه هزار تا کار و مساله و ایده دیگه به ذهنم می رسه.

همش میره از یادم.

این روزا کتاب "کتابخانه نیمه شب" رو خوندم و شنیدم و تموم کردم که در مورد این بود که هر انتخابی می تونه یه زندگی متفاوت و متمایزی برامون رقم بزنه و  در اثر این انتخاب ها هزاران زندگی موازی و دنیای موازی برامون ایجاد میشه. من این کتاب رو با خوانش خانم سوگل خلیق شنیدم که قبلا اثری با صدای ایشون نشنیده بودم و از صداشون و بیانشون و خوانششون خوشم اومد.

بعدش کتاب هنر خوب زندگی کردن رو دارم تموم می کنم که یک سری نکات خوبی در مورد نحوه رفتار و انتخاب ها می گه و یک سری باور ها رو سخت و منطقی و درست به چالش می کشه. هر دوی این کتاب ها واقعا خوب بود و باید دوباره بخونم و بشنومشون.

عادل فردوسی پور به نظر من یک نخبه ارزشمند و یک گزارشگر و استاد دانشگاه و مترجم خوبه ولی واقعا خوانش کتاب صوتی رو بهتره به اهلش بسپرن.

به بچه های گروه فیدیبو هم گفته بودم که من واقعا اشتباهات زیادی و تصمیمای اشتباه زیاد و رفتارای اشتباه زیادی توی زندگیم داشتم که شاید خوندن این کتاب مانع ازون اتفاقات می شد.

البته که واقعا از هیچ کدوم از اشتباهاتم پشیمون نیستم.

  • ۱ نظر
  • ۱۲ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۰۰
  • کامران
روزنوشت های شخصی من
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب