روزنوشت های شخصی من

چهل سالگی
سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

زندگی پیش رو کتابی است سراسر زندگی . همونطوری که هست. همونطوری که جریان داره . بد و زشت . خوب و خواستنی. رک و پوست کنده. ماجرا از زبان پسرکی به اسم محمد که توسط مادرش که کارگر جنسی است به زنی به اسم رزا خانم سپرده می شه. رزا خانم محمد و موسی و چند تا بچه از زن های کارگر جنسی رو سرپرستی می کنه . محمد که رزا خانم بهش مومو میگه هر چی به دهنش میاد رو میگه. سانسور نمی کنه و کم کم با متوجه شدن رازهایی یک دفعه سه سال بزرگتر میشه. داستان خیلی روون و راحته. فراز و فرود زیادی نداره ولی جدا درگیر قصه می شی و با مومو در کوچه های بدنام ترین خیابون های پاریس قدم میزاری.

مومو در انتهای قصه با رزا خانم تنها میشه و روز به روز حال رزا خانم که یک زن یهودیه و روزگار سختی رو پشت سر گذاشته بدتر میشه. مومو با محبت زیاد به رزا خانم کمک می کنه و خیلی تلاش می کنه تا رزا خانم رو به بیمارستان نبرن. چون رزا خانم خیلی دوست داشت به زور زنده نگه داشته نشه.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

به پایین پله‌ها رفتم و وارد یک راهرو شدم که انباشته از بوى پیشاب و غیره بود، چرا که در خانه‌ى بغلى که مخصوص سیاه پوستان بود تنها یک پیشابگاه براى صد نفر وجود داشت و آن‌ها هر کجا که مى‌شد کارشان را انجام مى‌دادند. زیر زمین به چند قسمت مجزا تقسیم شده بود و درِ یکى از این قسمت‌ها باز بود. و این همان‌جایى بود که مادام رزا رفته بود و نور هم از آن‌جا مى‌تابید. به داخل سرک کشیدم. وسط اتاق دیوارهاى سنگى داشت و یک مبل قرمز زهوار در رفته نیز در آن‌جا بود که کثافت از آن مى‌بارید و مادام رزا روى آن نشسته بود. سنگ‌ها مثل دندان از دیوارها بیرون زده بودند و انگار داشتند مى‌خندیدند. در جایى شمعى با شاخه‌هاى عبرى‌گونه بالاى یک دستشویى قرار داشت و یکى از شمع‌هاى روى آن روشن بود. و در کمال تعجب، یک تخت خواب هم دیدم. واقعاً قراضه بود و فقط به درد سوزاندن مى‌خورد، اما روى آن یک تشک، ملحفه و بالش بود. علاوه بر آن تلى از سیب زمینى، یک اجاق گاز، چند قوطى‌نفت سفید و یک کارتن ماهى ساردین هم به چشمم خورد. آنقدر مات و مبهوت ماندم که ترس یادم رفته بود، اما پاهایم عریان بود و کم کم داشت سردم مى‌شد.مادام رزا بر روى مبل لکنته‌اى که از درزهاى آن نور رد مى‌شد نشست. نگاه چشمانش پر از غرور بود، شاید حتى به نظرم پیروزمندانه هم مى‌آمد، انگار که کار زیرکآن‌هاى دارد انجام مى‌دهد. بعد از مدتى از جایش بلند شد. در گوشه‌ى اتاق یک جارو افتاده بود، آن را برداشت و شروع به جارو زدن کرد. کار احمقآن‌هاى بود، چون گرد و خاک بلند مى‌شد و براى آسم مادام رزا چیزى بدتر از گرد و خاک نبود. هنوز نیم ثانیه نگذشته بود که به خس خس و سرفه افتاد، اما چون کسى آن‌جا نبود که جلویش را بگیرد باز هم به جارو زدن خود ادامه داد، هیچ کس به جز من برایش اهمیتى نداشت. مى‌دانستم که براى مراقبت از من پول مى‌گیرد و تنها وجه مشترک ما این بود که هیچ کدام‌مان در این دنیا نه چیزى داشتیم و نه کسى، اما براى آسم او چیزى بدتر از گرد و غبار نبود. وقتى کارش تمام شد، جارو را به زمین گذاشت و سعى کرد که شمع را فوت کند، اما بر خلاف بزرگى و ابعادش، هیچ باد و هوایى در او نبود. او انگشتش را با زبان خیس کرد و اینگونه توانست شمع را خاموش کند. من هم فلنگ را بستم، چون مى‌دانستم کارش که تمام شود دوباره برمى‌گردد بالا.

گوینده های زیادی دارن کار خوندن کتاب صوتی انجام میدن و معمولا بازیگر ها وقتی کتاب صوتی می خونن افتضاح میشه نتیجش. آزاده صمدی ازون استثنا هاست.خوانش این کتاب توسط ایشون عالی انجام شده و واقعا من صداشون و خوانش عالی و رون شونو دوست داشتم.

فیلم صبحانه با زرافه ها رو هم دیدم. مثه بقیه کارهای سروش صحت جذاب و دلکش بود.حتما ببینیدش.

دریافت
عنوان: قشنگ
حجم: 15.8 مگابایت

  • کامران

آیشمن در اورشلیمتوی این مدت کتاب های کلکسیونر و پدران و پسران رو برای بار اول و کتاب آیشمن در اورشلیم رو برای بار دوم می خونم گرچه یادم نیست سری قبلی تا کجای این کتابو شنیده بودم ولی چیزی که یادم هست اینه که تموم نکردمش.دلیل تموم نکردنم هم این بود که انقدر به جاهای مختلف رفرنس می ده و انقدر پر از اسامی است که آدم گیج میشه و احساس می کنه سر رشته کلام از دستش در رفته ولی الان که تقریبا نصف این کتاب رو شنیدم بهتر دارم درکش می کنم.

آیشمن در اورشلیم با عنوان فرعی ابتذال شر در مورد این سواله که چی میشه یه سیستم اداری تبدیل به ماشین کشتار میشه و این که افراد خیلی عادی خیلی خیلی عادی چرخ دنده های ماشین کشتار و سرکوب میشن.

هانا آرنت در این کتاب به گزارش محاکمه آیشمن به عنوان یکی از موثر ترین افراد در ماشین کشتار و یکی از موثر ترین افراد در تشکیل و ساماندهی اردوگاه های کار اجباری و همچنین مبدع سیستم اخراج گسترده یهودیان از اروپا به فلسطین می پردازد.

در فیدیبو در مورد این کتاب می خوانیم :

ماجرای کتاب صوتی آیشمن در اورشلیم درباره‌ی شخصیتی است که یکی از طراحان اردوگاه‌های اجباری به حسابمی‌آید و از کسانی است که ایده‌های هولناکش در سرنوشت یهودیان آن دوران بسیار موثر بوده است. نکته‌ی جالبی که در این کتاب درباره‌ی او مشهود است این است که آیشمن هرگز از کاری که کرده بود پشیمان نبود و مناسبتی بین آن و اینکه این اعمال ضد بشری است نمی‌دید. او معتقد بود کارهایی انجام داده است که در راستای اهداف دولتش بوده‌اند و انجام آن‌ها ضروری بوده است. این مرد که پس از جنگ برای سال‌ها با هویت مخفی زندگی می‌کرد سرانجام از سوی سازمان امنیت رژیم اشغالگر قدس دزدیده شد و به اورشلیم آورده شد تا در دادگاه پاسخگو باشد. آرنت دادگاه او را در کتابش تحلیل کرده است و سعی کرده است جنبه‌های مختلف اعمال او را مدنظر قرار دهد.

کتاب کلکسیونر در چهار فصل در مورد مرد کلکسیونر پروانه است که به دلیل علاقه زیاد زنی رو می دزده و به خانه ای دور از شهر می بره. بخش اول روایت از زبان مرد کلکسیونردررباینده است و فصل دوم از زبان زنی که ربوده می شه و از دفترچه خاطرات روزانه اش روایت میشه و در بخش سوم و چهارم مرد رباینده داستان رو به اتمام می رسونه.

برای من که به این ژانر کتاب ها علاقه دارم کتاب پر کشش و پر افت و خیزی بود و صد البته داستان مطابق میل من به اتمام نرسید.

پدران و پسرانکتاب پدران و پسران روایت ماجرای مرد ملاکی است که پسرش برای تعطیلات بهش برمی گرده و همراهش دوستشو میاره. پسر مهمان تفاوت های زیادی با دیدگاه های سنتی و رایج اون خونواده داره و پدر که اول ماجرا از اومدن مهمون خوشحال میشه هر چی میگذره بیشتر نگران تاثیر گذاری مهمون بر روی پسر خودشه. و به مرور تقابلی شکل می گیره.

داستان به شدت به شدت یکنواخت و کسل کننده است و صد البته ادبیات روسیه خوندن واقعا به خاطر اسم هایی که میگن برای من گیج کننده وسخته و سعی می کنم به خاطر همین نوع اسم گذاریا کمتر سراغ ادبیات روسیه برم چون واقعا گم و گیج میشم توش.

این روزها مادر بزرگم از نظر سلامتی وضعیت وخیمی داره و همش یاد این جمله از کتاب زندگی پیش رو با صدای آزاده صمدی نازنین میوفتم که رزا خانم به مومو می گفت:

نزار منو ببرن بیمارستان. اونجا آدمو به زور زنده نگه می دارن.

دریافت
عنوان: بی نیازی
حجم: 9.9 مگابایت

  • کامران

وقتی سخن از خیر و شر به میان می آید گاهی بحث مطلق یا نسبی بودن خیر و شر مطرح می شود. این موضع که آیا خیر در یک موقعیت مکانی و زمانی می تواند شر باشد یا عکس این موضوع. شر می تواند خیر باشد یا نه. شر مطلقا شر و خیر مطلقا خیر است. آیا قتل و جنایت همیشه بد و شر است یا دستگیری از نیازمندان و مستمندان همیشه خیر است؟ البته که همیشه پاسخ ما نمی تواند مانند پاسخ این سوال ها ساده و سرراست باشد.

جدا ازین بحث مساله دیگری که در مورد نیک و بد یا خیر و شر قضاوت ما را تحت تاثیر قرار می دهد سوگیری ناشی از دیدگاه های سیاسی یا مذهبی یا گروهی ماست. کتاب سوگیری تفرقه انگیز که اخیرا علی بندری و تیم بی پلاس به آن پرداخته اند به این موضوع می پردازد. (بقیه این مطلب تا محل مشخص شده، برداشت آزاد من از این اپیزود است و ممکن است شما با شنیدن این اپیزود برداشت متفاوتی از برداشت من داشته باشید)

خیر و شر با سوگیری گروهی (برای سادگی بیشتر سوگیری سیاسی یا مذهبی یا گروهی را من بعد گروهی می گویم) تغییر می کند.مثلا برای عده ای نمایشی از سرکوب عده ای توسط پلیس را نمایش می دهند و با این توضیح که این سرکوب جنبش دانشجویی طرفدار فلان جنبش متعالی است و ازآن ها احساس و نظرشان پرسیده می شود و برای گروهی همین تصاویر را با شرح سرکوب طرفداران فلان گروه یا گروهک تروریستی را نشان می دهند و از آن ها نیز احساس و نظرشان پرسیده می شود.

گرچه هر دو گروه شاهد صحنه های یکسانی هستند اما با توجه به سوگیری در خصوص موضوع برای یک اتفاق یکسان نظرات متفاوت و احساسات متمایزی تجربه می شوند.در مسائل سیاسی در یک جامعه کاملا دو قطبی این موضوع نمود بیشتری دارد. هر گروه خود را کاملا محق و به حق می داند و معمولا دیالوگی شکل نمی گیرد مگر این که این دیالوگ به تنش بیانجامد. مثلا صحبت دو گروه طرفتار محیط زیست و گروه های پشتیبان تولید و صنعتی سازی معمولا نمی تواند خالی از تنش باشد.

(ختم لپ کلام اپیزود پادکست)

این که ما از کدام منظر به قضیه ای نگاه کنیم به شدت روی قضاوت ما تاثیر گذار است. مثلا از دید جامعه امروزی ما نگاه به وقایعی که در سال 57 منجر به تغییر رژیم در ایران شد به دو دیدگاه کاملا متمایز شورش 57 و یا انقلاب شکوهمند اسلامی تقسیم می شود. این موضوع حد وسطی ندارد و واقعا در این خصوص بین طرفتاران هر نظریه امکان برقرار شدن دیالوگ واقعا وجود ندارد.شاید خیلی از طرفتاران این نظریه و سایر نظریه های ناشی از سوگیری ها دلیل خاصی هم برای نظریه خود نداشته باشند ولی صرف جبهه ای که در آن عضو هستند، جهت گیری آن ها تعیین و تبیین می کند.

هر کدام از طرفین از خود می پرسند طرف مقابل چطوری متوجه قضیه ای که به این روشنی خیر و شر در آن واضح هستند نمی شود!

از نگاه من به هر دو طرف قضیه این موضوع کاملا نمایان است که هیچ گونه اخلاق و روش و منشی در میان نیست و طرفین این منازعه به صورت اغراق شده ای همان روش هایی را دارند که آن را در دیگری تقبیح می کنند.

از حد تصور و درک و تحلیل من خارج است که مرز اخلاق در این منازعات چیست ولی فکر می کنم واقعا نباید اینطور بشود و باشد.

به قول شاعر حتی رسم دشمنی رو هیچ کسی یادمون نداده.

دریافت
عنوان: دیوار
حجم: 10.1 مگابایت
00:00:52

  • ۰ نظر
  • ۰۴ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۰۰
  • کامران

این روزها دارم کتاب یا سریال صوتی آخرین دکه تا تهران را می شنوم. برگشتم دوباره "تهران فصل پیاده روی های طولانی" رو دوباره و کامل گوش کردم.نسخه جدید فیدیبو یه باگی که داره اینه یهو وسط پخش فایل صوتی ، صدا قطع میشه و باید اپ رو کامل ببندی و دوباره باز کنی و من خیلی بی حوصله ترم تا این که بخام زنگ بزنم و پشت خط منتظر بمونم تا این که این موضوع رو بهشون اطلاع بدم و اونا هیچ کاری نکنن.

"آخرین دکه تا تهران" روایت دو تا قتله که در تهران رخ می ده و  کارآگاه نقیبی که توسط مهام میقانی خلق شده و قبلا توی داستان "در سید خندان کسی را نمی کشند" _ من این کتاب رو نخوندم هنوز و نمی دونم اقای میقانی از کارآگاه نقیبی توی کتاب دیگه ای استفاده کرده یا نه_ هم بود مسئول بررسی یکی از این پرونده ها میشه...

جدا از این که مهارت اقای میقانی توی نویسندگی رو می پسندم در خصوص خلق شخصیت کاراگاه نقیبی یک نکته توجه منو جلب کرد که کاراگاه نقیبی مثل بقیه شخصیت های توی این ژانر یه آدم کاملا عادیه. نه نبوغ خاصی داره نه مثل پوآرو و مارپل و شرلوک هلمز ابر انسانه. یه آدم کاملا خاکستری. دغدغه های مردم عادی رو داره. سیگار می کشه . روابط عاطفی شکست خورده ای داره و توی این پرونده هم روی تخت سردخونه با دوس دختر سابقش مواجه میشه .

یک نکته ای که هست همینه. باید بپذیریم که ادم ها خاکستری اند. نگاه مطلق سیاه و سفید به هر کسی، رفتن به چاهی است که اشتباهات مکرر و تجربه های ناخوشایند را به همراه خواهد داشت. این که یک دارنده برنز المپیک یک دفعه توقع تحصیل در رشته پزشکی پیدا می کنه هم از این قاعده مستثنی نیست. یه نفر می تونه در یک جنبه در بالاترین حالت ممکن قرار بگیره و در جنبه ای دیگه خیلی خیلی بد عمل کنه یا توقع نابجا و اشتباهی داشته باشه.

جدا از این که یک قهرمان واقعا ارزشمنده و باید توی کشور خودش به آرزوهای معقولش برسه. باید امکانات در اختیارش قرار بگیره و برای هر چی بیشتر موفق شدنش سرمایه گذاری بشه . این موضوع که یک قهرمان ورزشی چطوری به این فکر رسیده هم قابل توجه عه. از یک طرف می دونیم با اینکه دانشگاه تهران سالانه ظرفیت 300 نفر در رشته های پزشکی رو داره ولی شما با رتبه دو رقمی هم تقریبا محاله پزشکی تهران قبول بشی نتیجه همین سیاست غلط و ظالمانه سهمیه هاست که پخمگان را در جایگاه نخبگان قرار می ده و  در نتیجه یک نفر که نخبه ورزشی به حساب میاد به این فکر کنه وقتی این همه پخمه میرن دانشگاه تهران پزشکی می خونن چرا من نتونم برم؟ واقعا ازین دیدگاه میشه حق رو بهش داد.

از سوی دیگه بسیاری مدال اوران و قهرمانان ورزشی از حداقل امکانات محروم هستند و بسیاری برای امرار معاش به دستفروشی یا کار بنایی دست می زنن و چه بسیار ورزشکارانی که برای حضور در رقابت های جهانی ناگزیر به هزینه شخصی می شوند و  حکومت  هزینه های این ورزشکاران را پرداخت نمی کند.

به هر حال در یک سیستم فشل و ظالمانه انتظار این که چیزی سر جای خودش باشد و برابری وجود داشته باشد اشتباه و غلط است.

دریافت
عنوان: برای من
حجم: 8.09 مگابایت

11:33:09

  • ۱ نظر
  • ۲۹ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۳۳
  • کامران

من فکر می کنم این توانایی که می توانیم فراموش کنیم و برای آن نیاز به تصمیم خاصی هم نداریم توانایی خوبی است. وقتی سن بالاتر می رود و تازه وارد چهل سالگی شده باشی در خیابان،در اداره ها،هنگام خرید، توی استخر و طبیعت و پارک آدم هایی را می بینی که آشنا هستند ولی هر چی به ذهنت فشار می آوری نمی شناسیشان. سی سالگی حوصله و دل و دماغ داشتم و می رفتم سراغشان باب صحبت را باز می کردم و کم کم از کم و کیف آشنایی مان پرده بر می داشتم . یکی حریف مدرسه ، یکی  همکار سابق در فلان جا و دیگری هم بازی یا هم قدم کوه یا فلان سالن . جذابیت هم داشت . الان نه دیگر. کمتر کسی که آشنا باشد سراغش می روم و تمایلی دارم که به یاد بیاورم کی و کجا آشنایی داشته ایم. چه اهمیتی دارد؟ میگذارم و می گذرم.

به قول سید مهدی موسوی عزیز که میگه : بهترین هدیه واقعا فراموشی است.پیاده روی

این دو سه روز سریال صوتی "تهران فصل پیاده روی های طولانی" را می شنوم. مهام میقانی به خوبی ماجرای شش نفر را از شش دنیای متفاوت با زندگی های مجزا روایت می کند که در یک مهمانی تولد با یک دیگر ملاقات می کنند. کل ماجرا در شش قسمت اتفاق می افتد و در هر قسمت یکی از آن ادم ها روایت خودشان از زندگی شان را می گویند. نکته خاص این کتاب صوتی نقشه راهی است که برای پیاده روی در هر قسمت ارایه می شود که خط سیر آن قسمت را نشان می دهد و می شود مرز خیال و واقعیت، مرز داستان و خیابان را قدم زد و دید.

مهام میقانی به خوبی و شیوه ای شیوا و ساده و صمیمی این ماجرا که خوب چفت و بست دارد و اتفاقاتش بر بستر اتفاقات واقعی سوار است روایت می کند. مثل ماجرای سیل چهار مرداد شصت و شش یا ماجرای اعتراضات مشهد در سال 71 .

روایت میقانی از سال های جنگ کاملا متفاوت از هر چه خوانده ایم و دیده ایم و شنیده ایم است و نشان می دهد که در سال های جنگ هم زندگی چگونه جریان داشته است.

من دو سه سال است که از فیدیبو اشتراک فیدی پلاس را خریده ام و قبلا جز در مورد مطالعه کتاب "شوروی ضد شوروی" استفاده خاصی از آن نکرده بودم و چقدر خوب که فیدیبو این سریال را هم در فیدی پلاس در دسترس قرار داده که به نظرم جای تشکر دارد. من امروز بخش پنجم را می خوام گوش کنم و بخش ششم هنوز منتشر نشده است.

برای من که به صدای آرمان سلطان زاده و یا علی و رضا عمرانی عادت کرده ام، صدای خوب و ارایه مسلط و عالی نویسنده هم از نکات خوب بود.

دریافت
عنوان: نمیدونی
حجم: 4.24 مگابایت
11:59:31

  • ۱ نظر
  • ۱۷ مرداد ۰۳ ، ۱۱:۵۹
  • کامران

اتاق افسراندو سه روز گذشته مشغول خوندن (شنیدن) کتاب اتاق افسران بودم. من این کتاب رو به صورت صوتی و از فیدیبو خریداری کرده بودم.

در پشت جلد این کتاب می خوانیم:

جنگ یک کلمه بیشتر نیست، اما درد و رنج ها و فاجعه هایش در جهانی نمی گنجد؛ حتا اگر جهان گیر نباشد. برای پی بردن به نتایجش لزومی ندارد وارد صحنه های گسترده و کشتارها و ویرانی های عظیم آن شویم. دیدن حتا یک نفر از کسانی که در هر جنگی شرکت داشته اند و یم یا چند عضو صورتش را از دست داده، بینی، فک ، گونه، چانه  و ... کافی است پی ببریم انسانی سالم و عادی به صورت چه هیولایی می تواند درآید.

مارک دوگن به زیبایی ماجرای افسر جوانی به نام آدرین را روایت می کند که برای شناسایی یک عملیات وارد منطقه ای می شود و همان روز های اول جنگ جهانی ، در اثر انفجار بخشی از صورت خود را از دست می دهد. بعد از دو روز از منطقه نجات پیدا می کند و سپس به بیمارستانی در پاریس منتقل می شود که با انبوهی از مصدومان و آسیب دیدگان عملیات جنگی مواجه است و نگرانی ازین که مورفین به اندازه کافی برای همه مجروحین نباشد در جای جای این ماجرا ذهن خواننده را درگیر می کند. افسر جوان در طبقه بالایی ساختمان بیمارستان  و در قسمت آسیب دیدگان صورت بستری است. او مدتی حدودا 5 ساله را در بیمارستان و در این اتاق سپری می کند تا بهبودی نسبی را بعد از 18 عمل جراحی به دست بیاورد. گرچه با توجه به آسیب به فک و دهان قادر به تلفظ بعضی حروف (مثل خ)نیست.

بعد از مرخص شدن از بیمارستان تازه مشکلات شروع می شود. دیگر محل کار اورا نمی خواهد و سرایدار ساختمان محل اقامت او را نمی شناسد و دیگر رد و اثر از دوست دخترش نیست. کسی که شب آخر قبل از اعزام به جبهه با او به رختخواب رفته و صبح هنگام وقت عزیمت خواب است و با نوشتن خداحافظی روی کاغذ با او خداحافظی می کند.وقت به خونه برگشتن برای او پیدا کردن رد و اثری از محبوبش است و چه غم انگیز است که هیچ رد و اثری نیست.در این میانه تماس نخست وزیر با او و اعلام این که فرانسه نشان لژیون دونور را به او می خواهد اعطا کند موجی از شادی برای او و خانواده اش فراهم می کند.

کل این کتاب ده فصل دارد و من الان انتهای فصل هفتم هستم.

روایت بسیار بسیار تلخ و تکان دهنده و در عین حال جذاب و پر کشش .کل کتاب 147 صفحه بیشتر نیست و می شود یکی دو روزه اونو خوند و مثل من از خوندنش حظ کرد.

دریافت
عنوان: دوباره باز خواهم گشت
حجم: 3.68 مگابایت

14:29:07

  • ۰ نظر
  • ۱۴ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۲۹
  • کامران

توی این هفته کتاب هنر همیشه بر حق بودن و کتاب جهان و تاملات فیلسوف (هر دو از شوپنهاور) رو به صورت فیزیکی از ایران کتاب خریدم. کتاب هنر همیشه بر حق بودن کتاب زیاد سنگینی نبود و شامل 38 نکته و راهکار می شد بیشتر برای وقتایی توی یه جدل هستی و هدفت پیدا کردن حقیقت نیست و میخای صرف نظر از حق یا نا حق بودن موضع ات توی بحث برنده بشی. نکات جالبی بود که شاید بعضیاشو توی زندگی مون یا توی تلوزون ج.ا به صورت روزمره می شد دید. برای من خوندنش دو ساعت بیشتر زمان نبرد.خوندن این کتاب اگر به این منظور نباشه که بخای حق رو نا حق کنی لااقل میشه با دونستن این نکات توی بحث اسیر این دام ها نشد.

یکی از نکات مهم این کتاب که به نظرم بیشتر توی ذهنم پررنگ شده اینه که میگه هر وقت توی بحث می بینی وقتی دست روی یه موضوعی میزاری طرفت عصبانی میشه یا میخاد طفره بره ، حتی اگه دلیلشو نمیدونی روی همون موضوع بیشتر تمرکز کن. شاید تو ندونی ولی طرفت خودش خوب میدونه دست روی نقطه ضعفش گذاشتی یا داری به نقطه ضعفش نزدیک میشی. یکی دیگه از نکاتش این بود که میگفت هر وقت دیدی توی مخمصه افتادی سعی کن طرفتو عصبانی کنی اینطوری رشته کلام و ریشه منطقش از دستش در میره و تو بهتر می تونی مسلط بشی به بحث (بیشتر جدل).

کتاب صوتی من پیش از تو رو دارم از فیدیبو می شنوم.ماجرای یکنواخت و کم کششیه و امیدوارم توی ده فصل باقی مونده راضی ازش بیرون بیام.ماجرای دختریه که پرستاری یک مرد توانخواه رو که ضایعه نخاعی شده رو به عهده می گیره و در فراز و  فرود های ملایمی دلبسته هم دیگه میشن. منو هنوز نگرفته این ماجرا ولی گوشه گوشه کتاب پر از جملات پر مغز و ارزشمنده. در مورد گوینده بخش بزرگی از کتاب که خانم پاک ذات هستن به نظرم میاد که باید بگم لحنی که برای این کتاب خوندن انتخاب کردن چندان مناسب نیس یا من حسم اینطوریه.

در مورد کتاب جهان و تاملات فیلسوف که شامل چند مقاله از شوپنهاوره که من صفحه اول و دوم بخش اول رو بارها و بارها خوندم و فکر می کنم باید این کتاب رو با توجه و تمرکز زیادی بخونم. ترجمه این کتاب ها کار سختیه که به نظرم زوده بگم ترجمه زیاد واضح نیست ولی فک کنم همینطوری باشه.

مساله دیگه ای که این روز ها اتفاق می افته اینه که یهو یه جرقه به ذهنم میزنم که اینجا بیام در موردش صحبت کنم ولی فراموش می کنم میخاستم در چه موردی حرف بزنم. باید یه قلم و کاغذ دم دستم باشه این جرقه ها رو از یاد نبرم.

خبر مرگ بایدن رو الان شنیدم و فارغ از صحیح یا غلط بودنش با اتفاق و احساسم در مورد نمونه داخلیش میبینم چیز کاملا متفاوتی رو دارم تجربه می کنم.

دریافت
عنوان: مرداب
حجم: 8.28 مگابایت

15:53:31

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۵۳
  • کامران

در طول تاریخ دانشمندان زیادی وجود داشته اند که از جنبه انسان بودن همه با هم مشترک بوده اند. این انسان ها مثل سایر انسان ها جنبه های متفاوتی داشته و دارند. یکی از جنبه های انسانی وجود اختلاف هایی از حیث نظر، سلیقه و یا رقابت های شغلی ، عشقی و دیگر موارد بوده است. در هر حوزه ای می تواند این مدل اختلافات وجود داشته باشد. به عنوان مثال شوپنهاور نسبت به هگل اختلاف نظر شدیدی داشت و در کتاب هایش به صراحت هگل و فلسفه او را مورد توهین قرار می داد.خوب یکی از دلیل هاش هم این بود که کلاس های درس شوپنهاور و هگل همزمان بود و در نتیجه کلاس درس شوپنهاور همیشه خالی بود. نمونه هایی ازین دست در کشور خودمون هم به وفور قابل مشاهده است مثلا شاملو اشعار شاهنامه را از نظر شعری غلط می داند.

این مقدمه رو گفتم که به یک سوال برسم. وسط این منازعات تکلیف ما چیست؟ آیا اگر من شوپنهاوری هستم باید بر روش شوپنهاور، هگل و عقاید او را باطل و سطحی بدانم؟ آیا اگر طرفتار و علاقه مند به شاهنامه هستم نباید سراغ شاملو و اشعارش بروم؟

من فکر می کنم که اولا ما نباید از هیچ کسی در هیچ جنبه ای تقدس سازی و بت سازی کنیم. هیچ نظریه ای هیچ انسانی هیچ چیزی مقدس و عاری و اشتباه و بالاتر از انتقاد نیست. ثانیا این اختلاف نظر ها حتی اگر دلایل ساده و پیش و پا افتاده انسانی هم داشته باشند باید بگذاریم بین خود این دانشمندان بماند و برای ما بهتر است تعصبی به هیچ سمت دعوا نداشته باشیم و کار خودمان که پیدا کردن پاسخ سوال هایمان است را انجام بدهیم. هیچ تعارض و تضادی نیست که من فلسفه شوپنهاور بخوانم و سری هم به آرای هگل بزنم و در عین حال به شاملو و فردوسی همزمان علاقه مند باشم و از اشعار هر دو لذت ببرم.

از نگاهی بالاتر از این اختلاف نظر ها،جنبه های(به نظر) بد شخصی یک نویسنده مثل مشکلات زناشویی ، تمایلات جنسی، اخلاقیات و نحوه سلوک و برخورد با جامعه هم نمی تواند دلیل موجهی برای حذف آثار او بشود مثلا هیچ وقت نمی توانم آثار ارنست همینگوی،رومن گاری ، صادق هدایت و  بسیاری از دیگر نویسندگانی که خود کشی کرده اند و یا امام محمد غزالی را به دلیل مذهبی یا ویل دورانت را به دلیل خدا ناباوری یا بوعلی سینا رو بخاطر زیاده روی جنسی اش(که دلیل مرگش هم شد!) را از کتابخانه ام حذف کنم.

کار ما غوطه ور شدن در دریای دانش این افراد سوای جنبه های شخصی آن هاست. تاکید می کنم شخصی. کار ما تفکر و اندیشیدن و پیدا کردن پاسخ هایمان است و دعوای دانشمندان را به خودشان واگذار می کنیم.

دریافت
عنوان: ای نامت
حجم: 15.4 مگابایت

09:22:17

  • ۰ نظر
  • ۲۲ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۲۲
  • کامران

دنیای سوفیهمیشه تصویری که از فلسفه داشتم یک سری استنتاجات و مباحث سخت و پیچیده ذهنی ریاضی وار بوده است و ازش گریزان بوده ام.تا این که پارسال کتاب دنیای سوفی رو خوندم. در این کتاب  آقای یوستین گردر تاریخ فلسفه را در قالبی داستانی برای نوجوانان نوشته است که برای عموم اهل کتاب اقبال خوبی را به همراه داشته است. کتاب روایت گر دختری به نام سوفی ( سوفی هم هم خانواده با سوفیست و فلسفه است و انتخاب این اسم و شخصیت های این کتاب هم بر همین مبنا و بسیار هوشمندانه است) است که نامه ها و فیلم هایی اول به صورت پستی و بعد به وسیله سگ نامه رسان از آلبرتو ناکس دریافت می کند که برای او پله پله تاریخ فلسفه را توضیح می دهد.  تقریبا هر فصل از کتاب به یکی از فلاسفه یا دوره تاریخی فلسفی مربوط است.

توی فلاسفه برای من سقراط خیلی جذاب بود و در فلاسفه جدید تر اندیشه های شوپنهاور و کتاب "جهان همچون اراده و تصور" و سایر کتاب های او و تاریخ زندگی سخت و پر فراز و نشیب او جذاب است. خوشحالم که لااقل در شش هفت سال آخر حرف های پر مغزش شنیده و خوانده شد و اقبال جهانی گرفت و او به چشم خود این اقبال رو دید.

برای من صراحت بیان و رک و پوست کنده حرف زدن شوپنهاور خیلی جذابیت دارد و  این که دقیقا می داند چی میخواهد بگوید و به شدت از پرگویی اجتناب می کند از نکات مهم و مثبت اوست. چیزی که در بیان و کلام و قلم بعضی فلاسفه می بینیم که خیلی کلام را پیچ و تاب می دهند و گاها خود نیز در این پیچ و تاب گم می شوند و رشته کلام از دستشان در می رود.

پادکست می به خوبی و با تمرکز و طمانینه به جا مشغول مزمزه کردن و نوشیدن کلمه به کلمه کتاب های شپونهاور به خصوص "جهان همچون اراده و تصور" است. این روزها مهمان حسام ایپکچی هستم.

این روزها این شعر رو مزمزه می کنم

فلسفه یعنی تو که بالاتری از درک عشق

سفسطه بازی سقراط و ارسطو را ببخش

دریافت
عنوان: ببخش
حجم: 10.6 مگابایت

09:33:48

  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۰۳ ، ۰۹:۳۳
  • کامران

امروز در انتظار گودو اثر ساموئل بکتدر انتظار گودو رو امروز شروع کردم. حکایت دو انسان فقیر و فلاکت زده که به دعوت گودو زیر درختی خشک سر راه به انتظار او نشسته اند.روز اول بعد از کلی انتظار کودکی به ایشان اطلاع می دهد گودو امروز نمی آید ولی فردا حتما خواهد آمد. آن دو فردا دوباره زیر درخت به انتظار می نشینند و پس از زمان طولانی انتظار همان کودک با این پیام که گودو امروز نمی آید ولی فردا حتما خواهد آمد دوباره به سراغشان می آید ولی ولادیمیر و استراگون تصیمیم خود را می گیرند.(برید کتاب رو بخونید!)

ماجرا به هر حال ماجرای آشنایی برای ما است و هر سخنی در این مورد اضافه و به گزاف است.

دریافت
عنوان: لب خندان تو
حجم: 13.1 مگابایت

08:51:12

  • ۰ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۵۱
  • کامران

عین عاشقیعین عاشقی روایتی شیرین از عشق به بیانی ساده و بسیار سرراست و بدور از هرگونه پیرایه است.حسین وحدانی به خوبی و زیبایی از عشق گفته است و آفات آن را بیان کرده است.

این کتاب ، برای من که این روزها دارم بار دوم می خونمش بسیار گوارا و شیرین است. من کتاب های صوتی که آقای رضا عمرانی می خونه رو خیلی دوست دارم . کتاب هایی که از ایشون شنیدم مثل بادبادک باز یا هزار خورشید تابان ،دختری که رهایش کردی ،سری کتاب های کوتاه شرلوک هلمز ، همین کتاب و بسیاری دیگه، جدا از عالی بودن محتوای خود کتاب، اجرای هنرمندانه ایشون زیبایی و جذابیت دو چندانی به کتاب ها می بخشید. مثلا در کتاب بادبادک باز یا هزار خورشید تابان از ایشون نه یک کتاب خوانی صرف بلکه یک نمایش صوتی یک نفره تمام عیار را می شنوید.

در این کتاب می خونید:

ما محتاج رعایتیم انگار، چه وقتی معشوقیم و کسی دوستمان می دارد، چه وقتی عاشقیم و کسی را دوست می داریم. ما، همین ما که می توانیم در این آشفته بازار فروش عشق های یک بارمصرف در رنگ ها و اندازه ها و مدل های گوناگون، با یک پیامک سر و ته یک رابطه را هم بیاوریم یا کهنه ای را نو کنیم، دلمان رعایت می خواهد؛ رعایت شدن، رعایت کردن. رعایت، همان چیزی است که ما توی زندگی هامان گمش کرده ایم. همان که گم شدنش گلدان هایمان، آدم هایمان، عشق هایمان را خشکانده است.

اگر اهل کتاب خواندن هستید و از کتاب صوتی لذت می برید عین عاشقی فراموش نشه!

09:01:11

  • ۰ نظر
  • ۲۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۹:۰۱
  • کامران

ما هر کدوم یک ظرف وجودی داریم که به مرور هرچی بیشتر توش میریزیم بزرگتر میشه. با چی پر میشه؟ با کلماتی که یادمی گیریم.با تجربه هایی که کسب می کنیم. با بازی هایی که می کنیم. و بالاخره با کتاب هایی که می خونیم.

این ظرف رو به امان خودش رها کنی همونقدی می مونه ولی این ظرف هیچ وقت لبریز نمیشه.

نمی دونم تجربه اشو داشتی یا نه. ولی اگه یک کتابو بار دوم به بعد بخونی هی می بینی یک چیزای جدیدی فهمیدی. این همون بزرگ شدن ظرف وجودیه  که ظرفیت بزرگتری برای درک مفاهیم بزرگتر و غنی تر ایجاد می کنه.

یک تجربه ای که من به کتاب خون ها می گم اینه که بجای اینکه چند کتاب بخونید ، یک کتاب خوب رو چند بار بخونید.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۱۰
  • کامران

کتاب شوروی علیه شوروی با زبانی طنز آمیز و تلخ در باره شوروی سوسیالیستی دوره برژنوف و خروشچف صحبت می کند. روایت داستان گونه و روان و شیرین و در عین حال تلخ است.این کتاب به وقایع روزمره در شوروی تحت زمامداری حاکمان توتالیر می پردازد. روایت حاکمانی که غرب را دشمن خود می خوانند ولی خود و فرزندان خود مرتب و مدام با بودجه دولتی به غرب سفر می کنند و بعضا شهروند کشور های غربی هستند. روایت روز به روز فقیر تر شدن مردم و ادعای فتح قله ها توسط رهبران و مدیران سیستم سوسیالیستی. روایت خفقان و سانسور شدید بر مطبوعات و اخبار و کتاب ها و رسانه ها. روایت فروشگاه های خالی از اجناس برای فروش و پروپاگاندای حکومتی در فروشگاه دولتی از فراوانی اجناس.

روایت روایت آشنایی است و کتاب بسیار لذت بخش و جذاب. برای من ظهور و  شوروی سوسیالیستی از لنین تا گورباچف بسیار آموزنده و جذاب به نظرم می رسد  و برای من که "مجمع الجزایر گولاگ" و "مهیای رقصی در برف" را زندگی کرده ام، فوق العاده جذاب بود.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۵۵
  • کامران

یکی از نکات مهمی که توی کتاب خوندن مد نظرمه اینه که یه کتاب رو وقتی خوب و مفید میشناسم و یا از خوندنش لذت بردم ، دوباره و سه باره و چند باره میخونمش. هم این حظ هی بیشتر میشه چون نکاتی که خوند رو بهتر و درک می کنم و نکاتی که ازش غافل بودم رو متوجه میشم.

کتاب خوندن شباهت هایی به فیلم دیدن داره. ممکنه کتابی که برای من جذاب باشه برای شما جذاب نباشه. برای همینه که موافق معرفی کتاب نیستم ولی ادمای کتابخون خوبه از کتابایی که خوندن و خوششون اومده بگن. ممکنه کسی سلیقه اش شبیه شما باشه و حتی اگه نباشه از وجود ادمای کتابخون مطلع میشه و تشویق به کتاب خونی میشه . گرچه کتاب خوندن فضیلت نیست.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۱۵
  • کامران

امروز روز جهانی کارگره. امروز رو در شرایطی میگذرونیم که با حقوق یک روز مطابق قانون با توجه به تورم شدید، عملا خرید ناچیزی می توان کرد. برای من حقوق روزانه ام کفاف یک وعده نهار هم نمی دهد. در این روز با این وضعیت در مورد حق کارگر صحبت کردن بیشتر شبیه شوخی است. این روزها دارم کتاب سرگذشت ندیمه رو می خونم. توی هفته ای که گذشت کتاب های سقوط و بیگانه رو خوندم . هر دوش خیلی خوب بود.

بیگانه

توی ویکی پدیا خلاصه کتاب بیگانه رو اینطوری میخونیم.

این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف می‌کند که مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دههٔ ۳۰ در الجزایر رخ می‌دهد.

داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطهٔ احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی‌تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.

همسایهٔ مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقهٔ او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن («مرد عرب») و دوستانش برمی‌خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک‌کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصلهٔ امنی از او از سایهٔ صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.

در قسمت دوم کتاب محاکمهٔ مرسو آغاز می‌شود. در این‌جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بی‌تفاوتی برخورد او بر دیگران می‌گذارد رو به رو می‌شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روان‌شناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت‌های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی‌دهد و بی اعتناء باقی می‌ماند- از درد تأثیر نمی‌پذیرد یا آن را حس نمی‌کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی‌اش تفسیر می‌کند. او به اعدام محکوم می‌شود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفهٔ پوچی خود که بعد به چاپ می‌رسد، فراهم می‌آورد.

سقوط طوریه انگار یکی نشسته داره واستون حرف میزنه . چقدم حرفاش شیرینه و به دل می شینه.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۲۸
  • کامران